چرا گروهک رجوی یک فرقه فاشیستی است نه یک سازمان سیاسی؟

گروهک منافقین درحالی که در ابتدا ادعای مبارزه برای آزادی خلق را داشت، به درگیری با خلق روی آورد و با ترور و کشتار ۱۷هزار نفر از مردم این سرزمین نشان داد که هرگز نمی‌تواند برای ایران دموکراسی را همراه بیاورد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- فرقه منافقین از سال۱۳۴۰ که با هدف مبارزه با رژیم سیاسی پهلوی شکل گرفت. هدف اصلی این فرقه قدرت گرایی و تحکیم مطلق بر اعضا خویش بود. با بررسی کتب فقهی به یک تعریف مشخص از فرقه مواجه می شویم. فرقه به افرادی که از یک دین جدا شده و عقیده خاصی دارند، اطلاق می شود.

مارگرت تایلور در کتاب “فرقه‌ها در میان ما” معتقد است که فرقه‌ها به علت عملکرد‌های خاص درونی و روابط و مناسبات ویژه‌ای که برقرار می‌نمایند از سایر گروه‌ها و سازمان‌ها متمایز می‌گردند. با بررسی فرقه منافقین از ابتدا شکل گیری تا به امروز به مدل رابطه خاص فرقه ای رهبر «رجوی» با سایر اعضا مواجه می شویم.

روابط فرقه‌ای به صورتی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را با استفاده از روش‌های خاصی وادار می‌کند تا به طور کامل (یا نسبتاً کامل) در خصوص همه زمینه‌های تصمیمات مهم زندگی شان وابسته به او باشند و به این پیروان عقیدتی این طور القا می‌نماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژه‌ و خاصی است.

فرقه منافقین درحالی که در ابتدا ادعای مبارزه برای آزادی خلق را داشت، به درگیری با خلق روی آورد و با ترور و کشتار ۱۷هزار نفر از مردم این سرزمین نشان داد که هیچ زمانی نمی تواند برای ایران دموکراسی را همراه بیاورد و نهایتا یک فرقه فاشیستی می باشد که حتی پیش از آمدن داعش شکل گرفته بوده است.

اریک فروم به عنوان یکی از روانشناسان متخصص در حوزه فاشیسم مطالعات بسیاری را برای شناخت چرایی پیدایش فاشیسم داشته است. او معتقد بوده مهم‌ترین علت پیدایی فاشیسم گریز از آزادی و غلبه بر تنهایی‌های عصر جدید است.

در دیدگاه فروم، افراد برای غلبه بر این تنهایی و بی‌هویتی به قدرت‌گرایی، تخریب و همگرایی ماشینی روی می‌آورند. به نظر می‌رسد تشکیل این فرقه از ابتدا نیز واکنشی به سیاست غربی‌سازی و مدرنیزاسیون رژیم پهلوی بود. سیاستی که طی آن مدرنیزاسیون و توسعه از بالا به گسترش شهرنشینی و رشد آموزش عالی و در کنار آن به افزایش نابرابری‌های اجتماعی و از خود بیگانگی جوانان منجر شد و سپس رهبران این فرقه به این نتیجه رسیدند که باید با اقدامات مسلحانه به مبارزه با خلق روی آورند.

رهبران فرقه‌ افرادی خود انتصابی و تحمیل­‌گر هستند که ادعا می­‌کنند دارای مأموریت خاصی بوده و یا دانش ویژه‌ای دارند. برای مثال، رهبران فرقه‌ها اغلب ادعا می­‌کنند که برای هدایت مردم مأمور شده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا می‌­کنند که به راه رسیدن به رستگاری یا به جواب تمامی معضلات بشری پی برده اند، همین طور تعدادی مدعی می‌شوند که به اکتشافات علمی، طبیعی، یا اجتماعی که می‌­تواند پیروان فرقه را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت، یا قدرت شخصی یا سیاسی برساند دست یافته اند.

رهبران فرقه‌ها تمایل به اعمال اراده و تسلط داشته و اغلب به عنوان کاریزماتیک توصیف می‌شوند. این رهبران نیاز به داشتن میزان کافی از قاطعیت، جذبه، یا سایر قدرت‌های کاریزماتیکی برای جذب، حفظ و اداره افرادشان دارند. آن‌ها مریدان خود را وادار می‌کنند تا خانواده، شغل، سابقه کاری، و دوستان خود را برای پیروی از آن‌ها رها کنند. در بسیاری از موارد، آشکار یا پنهان، آن‌ها نهایتاً دارایی، زندگی و هستی پیروان خود را تحت کنترل می‌گیرند.

رهبران فرقه‌ها تکریم و ستایش را بر روی خود متمرکز می‌نمایند. روحانیان مذاهب برحق، سران احزاب دموکراتیک، یا رهبران جنبش‌های اصیل بشر دوستانه، تکریم و ستایش پیروان را به سمت خدا، اصول انتزاعی، یا اهداف گروه معطوف می‌کنند. در حالیکه رهبران فرقه ها، تمرکز را بر عشق، ایثار و وفاداری نسبت به شخص خود بنا می‌گذارند. برای مثال در بسیاری از فرقه ها، همسران وادار به جدا شدن از یکدیگر و والدین وادار به رها کردن فرزندان به عنوان آزمایش سر سپاری­شان به رهبر می‌شوند.

در اثبات فاشیست بودن رهبران فرقه منافقین همین بس که پس از عملیات مرصاد و شکست منافقین که با کشته شدن چهار الی پنج هزار نفر از اعضای سازمان رخ داده بود وقتی دو سه هزار نفر باقیمانده به‌صورت مجروح و خسته به مقر اشرف برگشتند، به دستور مسعود رجوی همگی در یک گردهمایی بسیار بزرگ جمع شدند. حتی اعضایی که در بیمارستان و روی ویلچر و برانکارد بودند هم مجبور شدند خودشان را به این گردهمایی برسانند.

خلاصه حرف‌های مسعود رجوی در این مراسم این بود که شمایی که در جنگ شکست خوردید، شکست شما ربطی به نقشه‌ها و تجهیزات ما، یا قدرت طرف مقابل نداشت. شما شکست خوردید چون فکرتان درگیر زن و بچه و خانواده بود و از اینکه بجنگید ترسیدید. پس باید همه زن و شوهرها از هم طلاق بگیرند و خالص در خدمت رهبر سازمان باشند، یا سازمان را ترک کنند. در این مراسم مسعود رجوی، مریم را برای اعضای سازمان مثال می‌زند و می‌گوید او برای اهداف سازمان یک‌شبه از شوهرش جدا شد و در خدمت رهبر سازمان قرار گرفت. یعنی حتی این اتفاق را هم به نفع اهداف خودشان جلوه می‌دادند.

رجوی به حدی زن ستیز بود که تقریباً ۶۰ الی ۷۰ درصد اعضا که بازوی نظامی سازمان بودند مجبور به «طلاق اجباری» شدند و مابقی که نتوانستند به اروپا رفته و سمپات سازمان شدند. نکته تأسف‌برانگیزتر این ماجرا این است که سازمان، فرزندان خانواده‌هایی که از هم جدا شدند را با وعده تحصیل در بهترین مدارس اروپایی از آن‌ها جدا کرد اما آن‌ها را به خانواده‌های اروپایی به‌خصوص در فرانسه فروخت و هیچ‌وقت از سرنوشت این کودکان هیچ خبری به دست نیامد.

در آخرین نشست سالیانه این فرقه نیز که با حمایت کشورهای آمریکایی، غربی و عربی برگزار شد رجوی بسیار سعی داشت خود را بهترین آلترناتیو نظام سیاسی جمهوری اسلامی قرار داده و با شعارهای “کانون شورشی” و “آشوب” القا کند که در پی تغییر نظام سیاسی ایران می باشد. البته معلوم نیست رهبران فاشیست این فرقه با چه خیالی فکر می کنند که با اقدامات آنارشیستی می‌توانند آینده ای نوین برای خود و ایران را رقم بزنند. البته در این تخیل گرایی نباید از نقش پول های عربی و صهیونیستی نیز غافل شد.

**محمد خجسته پژوهشگر مسائل سیاسی