گزیدهای از بیانات در دیدارهای خانوادههای شهدای مدافع حرم
به مناسبت فرارسیدن بیست و دوم اسفندماه، سالروز تأسیس بنیاد شهید و امور ایثارگران به فرمان حضرت امام خمینی و روز ملّی «شهید»، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR مجموعهای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم اهلبیت علیهمالسلام را منتشر کرد.
این متن، گزیدهای از دهها دیدار خصوصی و عمدتاً منتشرنشده از سال ۱۳۹۳ تاکنون است که به شکل متن بیانات در یک دیدار طولانی تنظیم شده و تلاش شده است تا فرازهایی مرتبط از بیانات حضرت آیتالله خامنهای، بهصورت منظم، یکپارچه، در کنار هم چیده شود تا مخاطب، خود را در این دیدار حاضر ببیند. بر این اساس، چینش مطالب نیز حتیالمقدور مطابق با روند مفاد دیدارها است. برای حفظ سندیّت، فرازهای هر دیدار با علامت (*) از هم جدا شده است. این متن تا آخرین دیدار در آخرین روزهای بهمن ۱۳۹۷ بهروز شده است. تاریخ هر یک از فیشها در دفتر حفظ و نشر آثار محفوظ است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خیلی خوش آمدید پدران محترم و مادران عزیز شهدا، همسران عزیز شهدا، فرزندان عزیز شهدا!* آنهم شهیدان دفاع از حرم اهلبیت (علیهمالسّلام)!*
سلام خدای متعال بر شهیدانتان و بر خودتان!* انشاءالله که خداوند، شهدای شما را با پیغمبر محشور کند و به شماها اجر وافر صابران را بدهد.*
از خداوند متعال، علوّ درجات شهیدان را و علوّ درجات خانوادههای شهیدان را مسئلت میکنیم؛ آنها که به توفیق الهی، غرق در نِعَم الهی هستند، امیدواریم خدای متعال بر شما هم، لطفش، رحمتش و تفضلّش را نازل کند و انشاءالله به دلهایتان آرامش و سکینه و امید و خرسندی عنایت کند و زندگیهایتان هم زندگیهای شیرینی باشد.* و تشکّر میکنیم از اینکه اظهار محبّت کردید، مخصوصاً بعضیها از راههای دور، از شهرهای دیگر تشریف آوردند و امروز ما این توفیق را پیدا کردیم که در خدمت شما باشیم.* و این فضای کاری ما را، فضای زندگی ما را با نور شهادت منوّر کردید که بحمدالله هم در دلهای شما و هم در عمل شما این نور هست، و وجود خارجی شما منعکسکنندهی همان نور شهادت است. ما هم عرضی که به شما برادران و خواهران عزیز داریم در وهلهی اوّل، اظهار ارادت به شما است که پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید، فرزند شهید، برادران و خواهران شهید هستید؛ و در درجهی بعد، تسلّای به شما است.*
من خیلی مشتاق دیدار خانوادهی شهدا هستم بهخصوص در خانهشان. بعضی از خانوادههای شهدا پیش ما میآیند، لکن آنچه من خیلی دوست میدارم این است که در خانهی شهید به دیدار خانوادهی شهدا بروم، منتها مجال کم است.*
ما به خانهی شهدا میرویم، مینشینیم روی فرششان، زیر سقفشان، حرف میزنیم، گپ میزنیم، چایشان را میخوریم؛ شما بدانید از نظر من دیدار شماها و آمدن به خانهی شماها سعادت بزرگتری است از آنچه شما در مورد دیدار بنده احساس میکنید. من احساس میکنم برای من خیلی ارزش فوقالعادهای دارد اینکه شماها را در منزلتان زیارت کنیم و از شماها بشنویم و با شما حرف بزنیم.* شماها دلتان پاک است، دلتان نورانی است. خدای متعال چیزهایی را که ماها با چشم نمیبینیم به دل شماها منعکس میکند. خیلی موارد اتّفاق میافتد به [دیدار] خانوادهی شهید که میروم، میگویند ما امروز صبح خواب دیدیم که شما آمدی اینجا، یعنی از پیش به آنها الهام میشود.*
ما البتّه هر چند وقت یکبار با خانوادههای عزیز شهدا از اینجور نشستها داریم، لکن جلسهی امروز خصوصیّتش این است که شهدای جمع حاضر، شهدای تازه و جدیدند، خونهای [اینها] تازه است، ارزش این خونها برای اسلام خیلی زیاد است.* البتّه خون شهدا هرگز کهنه نمیشود، یعنی خون شهدایی هم که سی سال، سی و پنج سال قبل به شهادت رسیدند، تازه است.* انشاءالله خداوند بر دلهای شما صبر و سکینه نازل کند، و به شماها انشاءالله عوض خیر و جزای خیر بدهد. بههرحال خیلی خوش آمدید و امروز ما شما خانمها و آقایان را از نزدیک زیارت کردیم.* ارزش پدرها و مادرها و همسران و وابستگانی که صبر کردند و این مصائب سنگین را تحمّل کردند خیلی بالا است.*
واقعاً یکی از معجزات انقلاب اسلامی همین شتافتن جوانهای ما در این دوره برای مقابله و مواجههی با دشمنان عنود و خبیث در خارج کشور بود؛ این یکی از معجزات انقلاب است. البتّه معجزات انقلاب یکی دو تا نیست. یکیاش را هم دیروز دیدید؛ روز بیست و دوی بهمن، بعد از چهل سال از پیروزی انقلاب، این جمعیّت عظیم و انبوه در تهران، در شهرستانها، در همهجا؛ این از معجزات انقلاب است. واقعاً هیچ جای دیگر دنیا شما نمیتوانید چنین انگیزهای را در مردم مشاهده کنید و حدس بزنید. این کسانی که دیروز در خیابان بودند، اقلّاً پنجاه – شصت درصدشان نه امام را درک کردهاند، نه دورهی دفاع مقدّس را؛ یا آنوقت نبودند یا کودک و نوجوان بودهاند امّا میآیند با کمال روحیه، با کمال انگیزه. اینکه در خیابان است، امّا در میدان جنگ هم مثل این جوانهای شما رفتند در میدان نبرد با دشمنان، ایستادند و قدرت ملّت ایران را اثبات کردند. این جوان شما که از اینجا بلند میشود میرود در خانطومان، در زینبیّه، در حلب میجنگد و به شهادت میرسد، او جلوی چشم آمریکا است، او جلوی چشم رژیم صهیونیستی است، این را میبینند؛ این انگیزه را، این شجاعت را، این نیروی عظیم را مشاهده میکنند، حساب میکنند، از ملّت ایران حساب میبَرند. خدمت بزرگی که جوانهای شما و خانوادههای شهیدان و خود شهیدان به انقلاب و به کشور ایران میکنند این است که برای انقلاب و برای ملّت ایران آبرو درست میکنند.*
یک نگاه، به آن عزیزی است که به شهادت رسیده، که این نگاه با الهام از آیات قرآن و از روایات و از احکام الهی، نگاه پُر از امید و شادمانی است؛ برای اینکه شهید عزیز در درجات عالی قُرب الهی و فارغ از همهی گرفتاریهایی که ما در درون خودمان داریم، متنعّم به نعمتهای الهی است. نگاه به شهید، اینجور نگاهی است.* انسان، درست که فکر کند میبیند حقیقت قضیّه این است که واقعاً باید خندید، باید شادی کرد بهخاطر مقامی که آنها پیش خدای متعال پیدا میکنند. این مقام به عقل ماها نمیرسد؛ واقعاً اینجوری است. نهاینکه ما به این مقام نمیرسیم، اصلاً به عقلمان نمیرسد این مقاماتی که شهدا دارند.* بعضی از بزرگان ما و علمای ما، پنجاه سال، شصت سال عبادت کردند، ریاضت کشیدند، تأمّل و تفکّر کردند، به مقاماتی رسیدند، مقامات خیلی خوبی است؛ این جوانها غالباً از آن مقاماتی که عرفای برجستهی ما در طول سالهای متمادی به آنها رسیدند، عبور کردند و از آن مقامات بالاتر رفتند؛ اخلاصشان این است. … خوشا به حالشان؛ ما به حال اینها غبطه میخوریم. آرزوی ما این است که با شهدا محشور بشویم؛ آرزوی ما این است که این ارتباط قلبیای که اینها در دنیا با ما داشتند، در قیامت و در برزخ هم همین ارتباط را با ما داشته باشند.*
شهید وقتی که به شهادت میرسد به معنای واقعی کلمه نورانیّتی ایجاد میکند؛ در کلّ جامعه هم نورانیّت ایجاد میکند، [البتّه] در خانواده هم نورانیّت ایجاد میکند، در اشخاص هم نورانیّت ایجاد میکند، آنهایی که بفهمند. وجود شهیدی مثل شهید شما، خود یک عیدی است به خانواده و در درجهی بعد به همهی ملّت ایران. واقعاً وجود اینها یک عیدی است، یک هدیهی الهی است که به این ملّت داده شده؛ این چیز کمی نیست. اگر ما آنچه را اینها انجام دادند در تاریخ میخواندیم، برایمان عجیب بود منتها اینقدر در دوران ما تکرار شده که برای ما عادی شده، اینها عادی نیست، اینها خیلی باعظمت و باارزش است. یک نفر با داشتن همسر، مادر، فرزند، زندگی راحت، بلند شود برود جانش را کف دستش بگیرد و برای احساس تکلیف و وظیفه جانش را بدهد؛ خیلی کار بزرگی است. ماها حرفش را میزنیم، اینها عملش را انجام دادند. کارشان خیلی باارزش است. خدا انشاءالله که عیدیهای بزرگتر را در دنیا و آخرت به شما بدهد.*
بههرحال ما به شما عزیزانی که اینجا تشریف دارید، هم تبریک میگوییم هم تسلیت. تبریک بهخاطر داشتن اینجور بچّههایی، اینجور فرزندانی، بهخاطر اینکه خدای متعال به برکت این جوان به شماها نظر لطف میکند و بر شما صلوات میفرستد. این خیلی ارزش بالایی است، این تبریک دارد واقعاً. شما جوان زیاد دیدهاید، خانوادههای جواندار زیاد دیدهاید. جوانها چهجوریاند؟ همهجور در جوانها هست؛ جوانهایی هستند که عمرشان هدر میرود، جوانهایی هستند که آن استفادهی لازم را از عمرشان نمیبَرند، جوانهایی هستند که انگیزههای دینی آنچنانی ندارند، بعضی هم هستند که خدای ناکرده راههای انحرافی میروند امّا جوان شما این امتیاز را داشت که ایمان خودش را حفظ کرد، انگیزهی خودش را حفظ کرد، بهخاطر این ایمان و این انگیزه خدا را شکر کرد. من در یکی از وصیّتنامههای شهدای عزیز امروز دیدم این جوان خدا را شکر میکند که ایمان او را نگه داشته، او را در این راه حفظ کرده؛ خیلی باارزش است. اینجور جوانی تربیت کردن، هم واقعاً تبریک دارد، داشتنش تبریک دارد؛ هم عاقبت کار باعظمتش تبریک دارد که همان شهادت باشد؛ اینها همهاش تبریک دارد. تسلّی هم بهخاطر اینکه بالاخره شما داغدارید، این جوان عزیز را از دست دادهاید؛ اگرچه اینها نمیروند، اینها هستند، با شما هستند، با جامعه هستند، درواقع حیات و نشاط انقلابی جامعهی ما به برکت اینها است، به برکت همین جوانهای شما است. اگر ما یاد شهدا را فراموش کرده بودیم، امروز این نشاط انقلابی و دینی را نداشتیم. بعضیها هم خیلی تلاش کردند که یاد شهدا را از ذهن و خاطرهی تاریخی این ملّت خارج کنند، الحمدلله نتوانستند. هم شهدای دورهی جنگ تحمیلی، هم شهدای قبل از آن، هم شهدای بعد از آن، و هم شهدای اخیر، زندهاند، در مقابل چشم جامعهاند؛ ما از اینها درس میگیریم، ما از اینها روحیه میگیریم، ما از اینها انگیزه میگیریم، همهمان. بههرحال امیدواریم خداوند، درجات این شهدا را عالی کند و آنها را با اولیائشان محشور کند، با پیغمبر محشور کند، با شهدای صدر اسلام محشور کند، و انشاءالله همینجور هم خواهد کرد.*
اوّلاً ما به همهی شهدا افتخار میکنیم. ثانیاً به خانوادههای همهی شهدا افتخار میکنیم. علّت هم این است که شهدا و خانوادههای آنها هرکدام به نحوی در حفظ نظام اسلامی و برافراشتن این پرچم پُرافتخار سهمهای زیادی داشتند؛ شهدا یک جور، خانوادهها یک جور. ثالثاً به شهدای حرم -شهدای دفاع از حریم اهلبیت (علیهمالسّلام)- بهطور ویژه افتخار میکنیم. علّت هم این است که در زمان دفاع مقدّس، امام (رضواناللهعلیه) و همهی ماها دائماً جوانها را تشویق میکردیم که برای دفاع مقدّس بروند. خب جوانها هم میرفتند و در راه خدا جانشان را کف دستشان میگرفتند و شهید میشدند، پدر مادرها هم با سخاوت و ایثار این هدایا را در راه خدا میدادند. امروز آن کسانی که برای دفاع از حریم [اهلبیت] میروند، به ما التماس میکنند. ما میگوییم نروید، ما اجازه نمیدهیم امّا آنها التماس میکنند. در نامههایی که این جوانها از سرتاسر کشور به من مینویسند، التماس میکنند؛ این خیلی اهمّیّت دارد، این واقعاً حادثهی عجیب و بینظیری است.*
خدای متعال بر شهدا سلام میفرستد. آنها کسانی هستند که با خدا معامله کردند و هستی خودشان را یعنی مهمترین سرمایهی انسان را که حیات است، در راه خدا و برای رضای خدا تقدیم کردند. تشخیص دادند که این راه، راه خدا است -که البتّه تشخیصشان هم درست بود- و وقتی فهمیدند که این راه احتیاج به خطرپذیری و سینه سپر کردن و جهاد کردن دارد، دریغ نکردند. اشکال ما این است که گاهی درست تشخیص نمیدهیم، گاهی هم که تشخیص میدهیم، حاضر نیستیم وارد میدان بشویم و سختیها را تحمّل کنیم. حرف آسان است، آدم حرف را میزند، عمل سخت است، عمل میدانِ آزمون است و شهدای شما در این میدان پیروز شدند و موفّق شدند.*
شهدای مدافع حرم که در این دوران با اینهمه تبلیغات مخالف و معاند و جورواجور، دلشان پَر میکشد به سمت منطقهی جهاد و شهادت، مقامشان خیلی بالا است. فرق است بین آن وقتیکه رادیو و تلویزیون و مردم همه دارند شعار میدهند و یک عدّه هم به جبهه میروند و به شهادت میرسند -البتّه آنها هم مقامشان خیلی بالا است- با آن وقتیکه این خبرها نیست. اینها با اصرار، با التماس -که ما هم موافق نیستیم، نمیگوییم بروند- میآیند مکرّر، این را میبینند، آن را میبینند، واسطه میتراشند برای اینکه بروند مثلاً در سوریه، در حلب یا در زینبیّه مبارزه کنند و میروند و مبارزه میکنند و جانشان را در این راه میدهند. اینها خیلی مقامشان بالا است.* جوانهای شما در خلال هزاران نفرِ دیگر رفتند این بلا را از سرِ اسلام و مسلمین درواقع رفع کردند؛ کار بزرگی که این جوانهای شما انجام دادند، این است. و این برای خدا بوده؛ وَالّا ما که کسی را تشویق نکردیم [برود]؛ مثل دورهی جنگ که تشویق میکردیم و امام دستور میدادند و مارش عملیّات میزدند؛ این خبرها نبود، امّا درعینحال این جوانها با شوق، با التماس، با علاقهمندی، بلند شدند رفتند؛ این اخلاص است دیگر؛ این اخلاص را خدای متعال برکت میدهد. انشاءالله در آیندهی نهچندان دوری، برکات اینها را دنیای اسلام خواهد دید.*
این را بدانید که هرکدام از جوانهای شما در هر جای سوریه و در هر جای عراق که به شهادت رسیدند، در مقام دفاع از حرم اهلبیت به شهادت رسیدند؛ فرق نمیکند کجای عراق و کجای سوریه باشد، چون جوانهای شما در مقابل کسانی ایستادند که اگر آنها مسلّط میشدند میخواستند اثری از آثار اهلبیت را باقی نگذارند. چه کسی مانع شد؟ همین جوانهای فداکار از جمله بچّههای شما، همسران شما، که رفتند و ایستادند و شربت شهادت نوشیدند. باب شهادت این جور بر روی کسانی که این سعادت را دارند، باز است حتّی برای آن کسانی که در مقام پشتیبانی بودند و در جنگ هم نبودند. ما در دوران جنگ، کسانی را داشتیم که در راه جبهه ماشینشان تصادف میکرد، او هم شهید است، این هم برای خدا است، این هم در راه خدا است. اینها را بایستی ما قدر بدانیم، اینها را بایستی ما با عمق جانمان و از بن دندان بفهمیم. اگر بفهمیم، نگاه ما به مسائل دنیایی فرق میکند. هر جا بچّههای شما شهید شدند، کأنّه پای ضریح امام حسین یا پای ضریح امیرالمؤمنین یا پای ضریح حضرت زینب شهید شدند. فرق نمیکند که در بیابانهای فلان استان سوریه یا فلان استان عراق باشد یا هر جای دیگر باشد، تفاوتی نمیکند. مثل اینکه دم در حرم امام حسین در مقام دفاع شهید شده باشند.*
شهدای شما که درحقیقت در دفاع از مرزهای عقیدتی و مرزهای حسّاس، به شهادت رسیدهاند، چند امتیاز دارند:
یک امتیاز این است که اینها داوطلبانه به استقبال شهادت رفتند؛ یک وقت انسان در خانهی خودش نشسته، دشمن به او حمله میکند، موشک میخورد، شهید میشود؛ او هم شهید است امّا فرق میکند با کسی که از خانه بیرون میآید «وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً إِلَی الله»(۱) و هجرت میکند؛ این یک هجرت باارزش است؛ از خانهی خودشان، از راحت خودشان، از میان زن و فرزند و پدر و مادر، خودشان را بیرون میکشند و به سراغ جهاد فیسبیلالله میروند. این یک امتیاز بزرگ است. البتّه در جنگ تحمیلی هم از این قبیل زیاد داشتیم، لکن این معنا در مورد شهدای عزیزی که یا در عراق یا در سوریه در دفاع از حرمهای مطهّر ائمّه به شهادت رسیدند عمومیّت دارد و همهشان از این قبیلند.
دوّم اینکه بسیاری از این شهیدان افرادی هستند که از دوران نوجوانی و جوانی عبور کردند. نمیشود گفت هیجان جوانی اینها را کشانده؛ نه، مردی که چهل و چند سال، پنجاه و چند سال، سی و چند سال عمر دارد، اگر به استقبال خطر رفت، به مقابلهی با دشمن جرّار رفت، این دیگر ناشی از لُبّ اعتقاد و فداکاری است.*
نکتهی سومی که در اینها وجود دارد، شوق شهادت است. بعد از پایان جنگ تحمیلی، ماها که در جریان کار بودیم، احساس میکردیم که یک جادّهی دوباندهی وسیعی جلوی رویمان بود که این بسته شد؛ جادّهی شهادت! مثل یک دری که ببندند. کسانی که آن موقع، جهاد و شهادت در راه خدا را دوست داشتند، دلشان را غم گرفت. این فرزندان شما غالباً کسانی هستند که آن دوره را درک نکردند؛ در اینها هم آن احساس شوق بود که بلند شدند و رفتند.
الان هم [جوانها] به من نامه مینویسند، البته من جواب نمیدهم به این نامهها. مرتّب جوانها از اطراف کشور نامه [مینویسند]، التماس [میکنند]، خیال میکنند که من باید اجازه بدهم یا من باید دخالت بکنم؛ که آقا اجازه بدهید ما برویم سوریه برای جهاد. این شوقِ شهادت است و خیلی مهم است.
اگر در یک ملّتی، در یک قوم و جمعیّتی، قدرت و قوّت چشمپوشی از زندگی باشد، این قوم شکستبخور نیست. ماها که گاهی اوقات در مقابل حوادث کم میآوریم، به خاطر این است که دودستی چسبیدهایم به زندگی و زیباییهای زندگی. زندگی یعنی چه؟ زندگی فقط نفس کشیدن خود ما نیست؛ زن و بچه و پدر و مادر ما هم زندگی است. پول و عنوان و اعتبار ما هم؛ به این چیزها چسبیدهایم. وقتی به این چیزها چسبیدیم، در مقابل حوادثِ سخت، کم میآوریم؛ اما کسانی که این قوّت و اراده در آنها هست که از زندگی چشم بپوشند، اینها بلند میشوند میروند به میدان شهادت.
نکتهی سومی که در اینها وجود دارد، شوق شهادت است. بعد از پایان جنگ تحمیلی، ماها که آنوقت مشغول کار بودیم و در جریان مسائل بودیم، احساس میکردیم که یک جادّهی دوباندهی وسیعی جلوی رویمان بود -جادّهی شهادت- و این بسته شد؛ مثل یک دری که ببندند. کسانی که آن وقت، جهاد در راه خدا و شهادت در راه خدا را دوست میداشتند، دلشان را غم گرفت. حالا بعضی این جوانها و این فرزندان شما که رفتند، در آن دورهی دفاع مقدّس هم بودند، آنوقت هم جنگیدند و یقیناً این حالت در آنها به وجود آمده بود که چرا شهید نشدند و درِ شهادت بسته شد؛ امّا غالباً کسانی هستند که آن دوره را اصلاً درک نکردهاند، اینها بچّه بودند، دهساله – دوازدهساله بودند که جنگ تمام شد. احساس شوق به شهادت در اینها بود که پا شدند و رفتند. الان هم مرتّب جوانها از اطراف کشور به من نامه مینویسند -البتّه من جواب نمیدهم به این نامهها- و التماس میکنند که آقا اجازه بدهید ما برویم سوریه برای جهاد؛ خیال میکنند که من باید اجازه بدهم یا من باید دخالت کنم. این شوق شهادت است؛ این خیلی چیز مهمّی است. اگر در یک ملّت، در یک قوم و جمعیّت، قدرت و قوّت چشمپوشی از زندگی باشد، این قوم شکستبخور نیست. ماها که گاهی اوقات در مقابل حوادث کم میآوریم بهخاطر این است که دودستی چسبیدهایم به زندگی، دودستی چسبیدهایم به زیباییهای زندگی؛ زندگی یعنی چه؟ زندگی فقط نفَس کشیدن خود ما نیست، بچّهی ما هم زندگی است، زن ما هم زندگی است، پدر و مادر ما هم زندگی است، پول ما هم زندگی است، عنوان و اعتبار ما هم؛ به این چیزها چسبیدهایم. وقتی انسان به این چیزها میچسبد، آنوقت در مقابل حوادثِ سخت، کم میآورد. آن کسانی که این قدرت و این عزم و اراده در آنها هست که از زندگی چشم بپوشند، آنها پا میشوند و میروند به میدان شهادت.*
خصوصیّت دیگر این است که اینها غالباً دارای زن و فرزند و تعلّقات زندگی بودند. این فرق میکند با آن کسی که این تعلّقات را ندارد، این پابندیها را ندارد. اینها غالباً از این قبیلند. این هم یک امتیاز دیگر که اجر این شهدا را مضاعف میکند.*
[خصوصیّت] دیگر بصیرت است. کسانی که این بصیرت را ندارند با خودشان فکر میکنند که خب اینجا کجا، مثلاً حلب کجا، سوریه کجا! ما حالا برویم آنجا مثلاً که چه؟ این در اثر بیبصیرتی است. [حضرت علی (علیهالسّلام)] قریب به این عبارت فرمود که -حالا عبارت درست شاید یادم نیاید- «مَا غُزِیَ قَومٌ فی عُقرِ دَارِهِم اِلّا ذَلّوا»؛(۲) نباید منتظر ماند که دشمن بیاید در خانهی آدم، بعد آدم به فکر دفاع از خانه بیفتد. دشمن را باید در مرزهای خودش سرکوب کرد. افتخار جمهوری اسلامی امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی نیرو داریم؛ [حالا یا] نیروهای خودمان یا نیروهای حزبالله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای امل. اینکه اینها اینقدر ناراضیاند و میگویند جمهوری اسلامی چرا دخالت میکند، بهخاطر این است. ما امروز آنجا، بالاسر اینها نیرو داریم. این برای اسلام و برای جمهوری اسلامی خیلی افتخار بزرگی است. جوانهایی که رفتند در سوریه یا در عراق و به شهادت رسیدند، این بصیرت را داشتند، میفهمیدند که دارند چهکار میکنند. یک عدّه اینجا در خانه نشستهاند نمیفهمند که قضیّه چیست؛ این بچّهها قضیّه را فهمیدند و رفتند دفاع کنند.*
و یک امتیاز دیگر که جزو بالاترین امتیازها است، این است که اینها در دفاع از حریم اهلبیت رفتند، در دفاع از حرمها رفتند.* یکی دیگر این است که اینها غیرت و تعصّب دفاع از حریم اهلبیت را دارند؛ این خیلی مهم است. غالباً اینهایی که میروند، یکی از احساساتشان و روحیههایشان همین است که میخواهند بروند از حریم اهلبیت دفاع کنند؛ خانوادههایشان، پدرها و مادرها هم همینطور. در اظهاراتی که مادر یکی از این شهیدان امروز کرده بودند، خطاب به حضرت زینب گفته بودند: “من محمدحسین خودم را دادم به شما”، یعنی به حضرت زینب؛ این خیلی باارزش است. این یکی از خصوصیّات است. غیرت نسبت به حریم اهلبیت که در هر مؤمنی باید وجود داشته باشد، در اینها در حدّ اعلیٰ هست.* اگر اینها به کمک جوانان محلّی آنجا -چه عراق، چه سوریه- نمیرفتند، معلوم نبود کار چهجوری انجام بگیرد. آن کسانی که در مقابل این جریانهای تکفیری میایستند، درواقع در مقابل یک جبههی جرّار خطرناک بدتر از صهیونیستها ایستادهاند. اینها اگر از صهیونیستها بدتر نباشند، بهتر نیستند.*
اگر دفاع از این حرمها نبود -که البتّه بچّههای ما بخشی از آن خیل عظیم جمعیّت جوانان از عراقی و غیرعراقی بودند که فعّالیّت کردند- این دشمنان عنود و خبیث، به حرمهای اهلبیت اهانت میکردند؛ شاید اگر زورشان میرسید این مکانهای متبرّک را که ملائکهی آسمان به آنها تقرّب میجویند با خاک یکسان میکردند امّا این جوانها نگذاشتند. البتّه بچّههای ما آنجا خیلی کماند، عدد کوچکی هستند، چه در عراق چه در سوریه، بیشتر خودشان هستند لکن شرکت جوانهای ما در این حادثهی مهم، یکی از امتیازات بزرگ آنها است که «فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ»؛(۳) عدّهای از اینها به شهادت رسیدند که بچّههای شما هستند، عدّهی دیگری هم هستند که برای شهادت خودشان را آماده کردهاند.* چه حرم حضرت زینب در شام، چه حرم ائمهی هدا (علیهمالسّلام) در عتبات -در کربلا، در نجف، در کاظمین، در سامرا- شهدایی که در این راه به شهادت میرسند یک امتیاز و رجحانی دارند. اگر این شهدای عزیز جانشان را در دفاع از این حرمها سپر نمیکردند، دشمنان، آنچنان خبیث و لئیم و پست بودند که این حرمها را با خاک یکسان میکردند. همچنانکه در گذشته این کارها را کردند؛ وهّابیها و تکفیریها در گذشته هر کاری توانستند با حرمهای اهلبیت کردند؛ چه در کربلا، چه در بعضی دیگر از بِقاع متبرّکه. در همین اوقات هم شما دیدید که دستشان به حرمهای اهلبیت نرسید امّا مراقد مطهّر بعضی از اصحاب عالیمقام ائمه (علیهمالسّلام) را در سوریه و در عراق ویران کردند. فرزندان شما درواقع جان خودشان را سپر قرار دادند برای اینکه دست این بدخواهان و این خبیثها به حرم اهلبیت نرسد.*
ارزش شهدای شما خیلی بالا است چون اینها شهیدان دفاع از حریم اهلبیتند؛ خیلی مهم است. شما آن هنگامی را تصوّر کنید که این اشقیای فریبخوردهی مزدور دست آمریکا و اسرائیل، همین داعش و القاعده و از این قبیل، دست پیدا میکردند به حرم حضرت زینب یا حرم اباعبدالله یا حرم کاظمین؛ چه فاجعهای به وجود میآمد. جوانهای مدافع حرم، نگذاشتند این اتّفاق بیفتد؛ این چیز کوچکی نیست. البتّه جوانهای [ایرانی] در بین مجموعهی مدافعین حرم عدّهی زیادی نبودند لکن همهی آن مجموعه، مشمول این لطف و توجّه الهیاند؛ اینها شهیدان ویژهاند. شرح حال بعضی از آنها را که برای من فرستاده بودند و نگاه میکردم، دیدم سابقهی جهاد در دفاع مقدّس هم دارند؛ یعنی در آن دوران هشتساله هم که نوجوان بودند و جوان بودند، رفتند و دفاع کردند؛ حالا هم رفتند در این منطقه دفاع کردند.*
برادران و خواهران عزیز افغانی و خاوریهای مشهد و خراسان و اینها در همهی مراحل انقلاب اسلامی نقش ایفا کردند؛ هم در پیروزی انقلاب، هم در دفاع مقدّس و دوران جنگ تحمیلی، هم در همهی حوادث بعدی، حالا هم که در قضیّهی دفاع از حرمهای اهلبیت (علیهمالسّلام)، پدرها و مادرها این جوانهای مثل دستهی گل را فرستادند برای دفاع از حریم اهلبیت.* بنده از قدیم نسبت به برادران هِزارهای عزیزمان در افغانستان، نگاه ستایشگرانهای داشتم، چون در مشهد از نزدیک دیده بودم. عدّهی زیادی از طلبههایشان با ما مربوط بودند، مأنوس بودند، درس ما میآمدند. خصوصیّات اخلاقی اینها، خصوصیّات دینی اینها، علاقهمندیشان به مسائل دین را از قدیم میدانستم. در قضایای انقلاب و مشکلات فراوانی که در افغانستان پیش آمد و جمعیّت زیادی از برادران افغانی و خانوادههایشان و بعضی تنها به اینجا آمدند، باز همراهی آنها با انقلاب و با مسائل ما بیشتر آشکار شد؛ این را هم ما دیدیم. در دفاع مقدّس عدّهی زیادی از برادران هِزارهی ما جزء شهدا بودند. بعد هم که قضایای سوریه و حرم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و حرمهای مطهّر اهلبیت در عراق و مسئلهی داعش و اینها پیش آمد، باز یکی از مجموعههایی که پیشقدم شدند برای دفاع، برادران هِزارهی ما بودند؛ هم خوب شرکت کردند، هم خوب جنگیدند و بعد هم جمعی از اینها به شهادت رسیدند. ما برای شهدای شما خیلی ارزش قائلیم. اینها کسانی هستند که در پاسخ به احساس وظیفهی دینیشان، در پاسخ به احساسات شیعی و ولاییشان، وارد یک میدان سخت شدند، امتحان خوبی دادند و بعضی هم به شهادت رسیدند.*
بزرگترین تسلّی برای شما خانوادههای شهدا این است که جوانتان و شهید عزیزتان در راه امام حسین (علیهالسّلام) و در راه عقیلهی بنیهاشم زینب کبری (سلاماللهعلیها) به شهادت رسید. این بزرگترین موهبت الهی است، بزرگترین تسلّا است. البتّه افتخارات شهدای شما زیاد است. اینکه اینها رفتند و با حضور خودشان در این مناطق، کشور ما و جمهوری اسلامی را در دنیا به عزّت رساندند، مسئلهی مهمّی است. اینکه اینها صلابت و قاطعیّت و شهامت ملّت ایران و جوان ایرانی را عملاً به دنیا نشان دادند، موهبت بزرگی است. اینکه اینها توانستند با حضور خودشان در آن مناطق، درحقیقت مرزها و شهرهای کشور را امن کنند، خودش موهبت بزرگی است؛ عظمت و هویّت برجستهای برای جوان ایرانی، برای شهید شما است. اینها همهاش هست امّا اینکه در راه دفاع از حریم اهلبیت و در دفاع از حریم زینب کبرا به شهادت رسیدند، از همهی اینها بالاتر است.*
[بنابراین] امتیاز شهدای شما این است که با دشمنی مبارزه کردند که اگر مبارزه نمیکردند دشمن میآمد داخل کشور و اینجا باید با او مبارزه میشد. آن دشمنی که در فلان استان عراق یا فلان استان سوریه جلویش گرفته شد، اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید با او در کرمانشاه و در همدان و بقیّهی استانها میجنگیدیم و جلوی او را میگرفتیم. درواقع این شهدای عزیز ما رفتند و جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملّت، دین، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی فدا کردند.
[یک] امتیاز هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند؛ این هم امتیاز بزرگی است، این هم پیش خدای متعال فراموش نمیشود و نادیده گرفته نمیشود. خدای متعال جزئیّات کارها را حساب میکند. این جوان، همسر جوانی داشته، فرزند کوچکی داشته، پدر و مادری داشته که به او چشم دوخته بودند که کمکحالشان باشد؛ اینها را گذاشته و رفته جانش را کف دست گرفته در راه خدا؛ اینها کوچک است؟ اینها کم است؟ فهم ما و درک ما کفاف نمیدهد که اهمّیّت و عظمت این کار را بفهمیم. بنده خودم که اینجور هستم؛ همانی را هم که میگوییم خیلی کوچکتر و کمتر از آن چیزی است که درواقع هست. خدای متعال میتواند دقیق محاسبه کند. دستگاه خدای متعال دستگاه عجیبی است، دستگاه محاسبات دقیق است، آنجا مو را از ماست میکشند، «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَهُ»؛(۴) بهقدر سنگینی یک ذرّه کار خوب فراموش نمیشود، پیش خدای متعال محفوظ است.*
فضل الهی دربارهی شهدای شما انشاءالله فضل بسیاری است؛ دربارهی خود شما هم همینجور، یعنی پدر و مادری که این جوان عزیز را پرورش دادند، بزرگ کردند، به ثمر رساندند، مثل یک گلی او را پرورش دادند، حالا او را میفرستند به آغوش خطر و جنازهاش را میگیرند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است. خدای متعال برای این فداکاریها، برای این شهامتها، برای این گذشتهایی که شما پدرها و مادرها کردید، خیلی ارزش قائل است. همسرها هم همینجور؛ این همسر جوان، همسر عزیزِ خودش را میبیند که از زندگی و از فرزند و از خانه و از راحتی و از خوشی دل کنده و به سمت وظیفه و دعوت الهی میرود و مانع او نمیشود. اگر همسرها میخواستند مانع شوهرانشان بشوند، میتوانستند. همسران جوان فداکاری کردند که جلوی شوهرانشان را نگرفتند، مانع رفتن آنها نشدند. اینها هم اجرشان پیش خدای متعال بسیار زیاد است.*
جوانهایی که شماها دادید -چه همسران، چه فرزندان و چه پدرها و مادرها- بدانید که جوانهای شما این خصوصیّات را داشتند؛ واقعاً مایهی افتخارند.* من که گاهی میگویم “ما به اینها افتخار میکنیم” شعار نیست، واقعیّت قضیّه است. واقعاً اینها مایهی افتخارند، در هر ملّتی که باشند. حالا ممکن است شناختهشده نباشند؛ از فلان شهر است، از فلان روستا است، مشغول یک شغل معمولی است، مثل بعضیها که در جوامع بهخاطر هیاهو و به توهّم ستاره شدن مدام دارند کار میکنند، ستاره نیست؛ بله، اینها ستاره نیستند امّا ستارهی واقعیاند؛ در چشم ما ستاره نیستند، ما چشممان نزدیکبین و کوتهبین است امّا در ملأ اعلیٰ ستارهاند. بچّههای شما اینجورند.* من واقعاً وقتی فکر میکنم، میبینم این جوانهای شما که رفتند و به شهادت رسیدند، نهفقط مایهی افتخار خانوادهشانند، مایهی افتخار شهرشانند، مایهی افتخار کشورشانند، بلکه مایهی افتخار اسلامند، مایهی افتخار تشیّعند. شما میبینید وقتی پیکر مقدّس این عزیزان میآید در آن شهر، مردم چه استقبالی میکنند، چه تشییع جنازهای میکنند! عکسهای این تشییع جنازهها را برای من آوردند -هم تشییع جنازههای شهدای شما را، هم بعضی از خانوادههای دیگر را که آمدند پیش ما- مردم قدردانند، مردم علاقهمندند.*
جوانهای شما که برای انجام وظیفه، برای دفاع از حرم اهلبیت، جان خودشان را کف دست گرفتند و آمادهی فداکاری شدند و به شهادت رسیدند، نهفقط افتخار خانوادههای خودشان بلکه افتخار دنیای اسلام و دنیای تشیّعند. هر مکتبی که بتواند انسانهایی را تربیت کند که در هنگام احساس نیاز و احساس ضرورت، حاضر باشند جانشان را در راه خدا، در راه هدف فدا کنند، آن مکتب، مکتب موفّقی است. این جوانها و این شهدا با فداکاری خود نشان دادند و اثبات کردند که مکتبشان یعنی اسلام و تشیّع یک مکتب انسانساز و باعظمت و موفّق است و پیش خواهد رفت؛ حقّ اینها اینقدر بزرگ و عظیم است. بعضی از این وصیّتنامهها و نامهها را بنده ملاحظه کردم، حقیقتاً مایهی افتخار است که انسان ببیند جوانهایی اینجور روشنضمیر، اینجور آگاه، اینجور فداکار، اینجور شجاع، از سرزمین معنوی خود [دفاع میکنند] -بله، اینها از آب و خاک افغانستان یا ایران دفاع نمیکنند- از آب و خاک اسلام دفاع میکنند، از حقیقت و هویّت تشیّع دفاع میکنند، از حریم اهلبیت دفاع میکنند؛ اینها واقعاً مایهی افتخارند.* بچّههای شما، جوانهای شما واقعاً چهرهی درخشانی از اسلام را دارند نشان میدهند. کمتر دورهای بوده که اینهمه جوان مؤمن و با عزم و اراده، بهطور عملی در میدان وارد بشوند؛ خیلیها همیشه حرف میزنند منتها حرف با عمل فرق دارد. امروز جوانهای ما -از قبیل همین پسر شما- حرف را با عمل همراه کردند، بلکه حرف هم نزدند و عمل کردند.
اینها واقعاً کارهای بزرگی انجام دادند؛ [با] کارهایی که اینها در سوریه و عراق انجام دادند -اینطور که ما در سوریه گزارش داریم و اطّلاع داریم- و با فداکاریهای خودشان واقعاً توانستند نقشههای آمریکا را که برای کلّ منطقه، از جمله برای ما و برای دیگران خطرناک بود از بین ببرند؛ البتّه هدف اصلی [توطئهها] جمهوری اسلامی است. انشاءالله بعد از این هم جمهوری اسلامی به کمک این مردم پُرشور و مؤمن خواهد توانست نقشهها را از بین ببرد. نهاینکه همهی مردم ایران پُرشورند؛ نه، یک عدّه هم هستند که برایشان هیچ فرقی نمیکند، یک عدّه هم هستند که ساز مخالف میزنند امّا یک عدّهی قابل توجّه عظیمی خوشبختانه در کشور ما وجود دارند که به مبانی، ارزشها و اصول انقلاب به معنای واقعی کلمه معتقدند. دلیل اعتقادشان هم این است که حاضرند جانشان را در این راه بدهند؛ دیگر از این بالاتر چه میشود!*
شهدای جوان و عزیز ما که همین فرزندان شما هستند، دستهگلهایی که شما آنها را پرورش دادید و بزرگ کردید و تقدیم به راه خدا و تقدیم به اهلبیت (علیهمالسّلام) کردید، حقیقتاً مایهی غبطهی ما هستند. یعنی ما وقتی نگاه میکنیم به حالات و انگیزههای اینها و آن ایمان و شوری که در اینها وجود داشت و اینها را به منطقهی جهاد فیسبیلالله و منطقهی پُرخطر کشاند و جانشان را کف دستشان گرفتند و رفتند، واقعاً عظمتی را در آنها میبینیم که بنده پیش خودم، نسبت به خودم، در مقابل این چهرههای باعظمت احساس حقارت میکنم. بچّههای شما بودند، فرزندان شما بودند، جوان بودند امّا از ما پیرمردها مقامشان بالاتر شد، بالاتر رفتند؛ پیش خدای متعال درجاتی را طی کردند که شاید ما نتوانیم بعضی از این درجات را اصلاً آرزو هم کنیم -اینقدر اینها نسبت به ما که اینجا نشستهایم بالا هستند- و این بهخاطر شور و ایمانی بود [که داشتند] و شماها -پدرها و مادرها- این هدیهها را تقدیم انقلاب کردید.
نقش همسرها هم نقش بسیار مهمّی است. اگر این خانمهای جوان مانع شوهرهایشان میشدند، گریه و زاری میکردند، اوقاتتلخی میکردند، آنها نمیرفتند. همسران جوان نهفقط مانع نشدند، خیلیهایشان حتّی کمک کردند، تشویق کردند. انسان وقتی اینها را میبیند، آنوقت میفهمد که فرآوردههای انقلاب اسلامی چقدر باعظمت است؛ اینها همه محصولات و فرآوردههای انقلاب اسلامیند، اینها همه کسانی هستند که جز در یک محیط انقلابی و اسلامی و ایمانی تربیتشان میسّر نبود و خدای متعال حجّت را بهوسیلهی فرزندان شما بر همهی ماها تمام کرد.
کاری هم که اینها کردند، کاری بود که کلّ کشور از آن سود میبَرد، ملّت ما بهطور کامل از آن منتفع میشود، بلکه مخصوص ملّت ما هم نیست، همهی ملّتهای مسلمان اعم از شیعه و سنّی از حرکت جوانهای ما -از جمله شهدای شما و رزمندگان ما- منتفع شدند و بهره بردند. درواقع اینها به همهی دنیای اسلام خدمت کردند. ما باید اهمّیّت کار اینها را درک کنیم. بههرحال ما افتخار میکنیم به این جوانهای شما؛ حقیقتاً مایهی افتخار ما هستند، مایهی سربلندی ما هستند، مایهی افتخار اسلام هستند. اسلام است که توانست اینها را اینجور تربیت کند؛ مایهی افتخار انقلابند، مایهی افتخار جامعهی ایرانی هستند.*
این معجزهی انقلاب است؛ الان قریب چهل سال از انقلاب میگذرد، انگیزههای معنوی و جهادی، هم سطحش گسترش پیدا کرده، هم عمق پیدا کرده [است]. ببینید این حرفی که شما از شهید نقل میکنید که گفته “من در زندگیم برای اسلام فایدهای نداشتم، مگر بعد از شهادت فایدهای داشته باشم” خیلی حرف مهمّی است. این نشاندهندهی عمق ایمانی است. اوّلاً چطور شما در زندگی برای اسلام اثر نداشتید؟ خب شما رفتی صف مقدّم جنگیدی، از جهاد فیسبیلالله چه چیز بالاتر؟ آنهم جهاد فیسبیلالله در چنین شرایطی! یعنی او خودش را و عمل بزرگی را که انجام داده، ندیده میگیرد؛ این خیلی مهم است. ماها دو رکعت نماز یا چند آیه قرآن که میخوانیم به خودمان مغرور میشویم که ما چه کار کردیم. او حرف نمیزند، میرود در خطّ مقدّم، عمل میکند، اقدام میکند، آنهم چه اقدامی! اقدام او یک اقدام بیخطر نیست، اقدامی است با خطر، آنهم خطر جان! و یک بار، دو بار، سه بار مدام میرود تا بالاخره به شهادت میرسد؛ آنوقت این کار بزرگ را ندیده میگیرد. ببینید اینها عمق است، نشاندهندهی عمق این فکر در دل و روح جوانهای ما است. این خیلی مهم است، این خیلی مهم است. آنوقت ابعادی دارد؛ واقعاً انسان فکر کند، خب یک روز در کشور خودمان جنگ بود، تهران بمباران میشد، دزفول بمباران میشد، اهواز بمباران میشد، مردم با پوست و گوشت خودشان جنگ را حس میکردند، خب یک عدّهای میرفتند -البتّه همان روز هم همه نمیرفتند، یک عدّهای میرفتند- خانوادهها صبر میکردند، یک عدّهای جوانها میرفتند و به شهادت میرسیدند. خب، خیلی هم خوب بود، خیلی هم باارزش بود، شهدا هم خیلی مقام عالی دارند. امروز یک جنگی در جایی وجود دارد که مردم، آن را با پوست و گوشت خودشان حس نمیکنند امّا درعینحال میروند؛ ببینید، این خیلی مهم است. حس نمیکنند جنگ را امّا میروند؛ چرا؟ برای خاطر اینکه میفهمند قضیّه چیست. این عمق فهم و این تحلیل درست قضایا خیلی چیز مهمّی است. این معجزهی انقلاب است. انقلاب، این جوانها را، امثال این خانم را، امثال شما پدرها و مادرها را اینجور تربیت کرده و پیش برده [است]. انقلابِ اینجوری -وقتی که انقلاب اینطور تأثیر میگذارد- شکستخوردنی نیست. امروز به نظر من تعداد کسانی که حاضرند برای خدا در راههای خطرناک قدم بگذارند، از آن روزی که در ایران در جبهههای خودمان جنگ بود، اگر بیشتر نباشد کمتر نیست؛ اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. این خیلی مهم است، این خیلی باعظمت است.*
خب اگر چنانچه پنجاه سال دیگر، شصت سال دیگر، صد سال دیگر هم اینها عمر میکردند -یک عمر معمولی عادی مثل عمر ماها- نمیتوانست در قبال این فضیلت و این عظمت چیزی به حساب بیاید؛ واقعاً به حساب نمیآمد. کاری که اینها کردند: فرد احساس تکلیف کند، از پدر و مادر و زن و فرزند و زندگی راحت و زیباییهای دنیا -چه کسی هست که این زیباییها را نبیند و نخواهد؛ همه میخواهند- دل بکند و برود به منطقهای که ممکن است آنجا با یک ترکش، با یک تیر، با یک ضربه به خاک هلاک بیفتد و جانش را از دست بدهد امّا آماده است و بلند میشود میرود، چون میفهمد که این تکلیف است، خیلی کار بزرگی است، خیلی کار عظیمی است.
واقعاً ماها -حالا من خودم را میگویم- و مردم ما غالباً ارزش و مرتبهی شهدا را درست درک نکردند که اصلاً این شهیدی که بلند میشود میرود در این میدان و جانش را در معرض معاملهی با خدا قرار میدهد، چقدر گذشت لازم دارد، چقدر عظمت دارد، چقدر اهمّیّت دارد؛ این را غالباً توجّه نداریم. بنابراین این برای شما تسلّا است. البتّه سخت است؛ هم برای پدر، هم برای مادر، هم برای همسر، هم برای فرزند و همچنین برای دیگر وابستگان -برادر، خواهر- خیلی سخت است که یک عزیزی را از دست بدهند؛ بخصوص که غالباً این شهدا بچّههای خوبی هم بودند، یعنی جوانهایی بودند که در محیط و در خانواده افراد مطلوبی بودند و غیر از آن جنبهی معنوی و خدایی، همه دوستشان میداشتند؛ اینها را از دست دادن سخت است، واقعاً مشکل است -این به جای خود محفوظ است- امّا تسلّای بزرگی است برای شما اینکه احساس کنید اینها کاری کردند که آدمهای بزرگ، شخصیّتهای بزرگ معلوم نیست بهآسانی بتوانند این کار را انجام بدهند. … این است که خدای متعال واقعاً [دربارهی اینها فرمود:] «أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون».(۵)
در شرح حال شهیدی میخواندم که رفیقش نقل میکند و میگوید از وقتی که شهید شد، من مثلاً یک ساعت – دو ساعت بعد او را خواب دیدم گفت «من را خدای متعال خودش قبض روح کرد». در روایات داریم که بعضی از بندگان را عزرائیل قبض روح میکند، بعضیها را عوامل عزرائیل قبض روح میکنند، بعضیها را خود خدا قبض روح میکند. این جوان مثلاً هجدهساله، نوزدهساله، بیستساله، امروز یا دیروز که شهید شد، به خواب رفیقش میآید و میگوید من را خدا خودش قبض روح کرد؛ این شهدا اینجوریاند.*
آنچه در منطقهی ما -در منطقهی غرب آسیا- دارد اتّفاق میافتد بخشی از یک نقشهی فوقالعاده خطرناک دشمنان، یعنی آمریکاییها و صهیونیستها و غربیها است. اینها دارند در مقابل این نقشهی استکبار، مقاومت و ایستادگی میکنند. هر کسی اینها را نفهمد، حقایق منطقه را نفهمیده؛ هر کسی اینها را انکار کند، واضحات و بیّنات عقلی و سیاسی را نفهمیده؛ لذاست که اینها خیلی باارزشند. ما در روایاتمان مواردی را داریم که ائمه (علیهمالسّلام) به یک عدّهای از شهدا اشاره کردهاند و گفتهاند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد گروهی از مجاهدان زمان ائمه (علیهمالسّلام) در روایت آمده است که اینها در روز قیامت از روی شانههای بقیّهی مردم عبور میکنند و به بهشت میروند، خدا اینها را پرواز میدهد. من در مورد شهدای شما چنین تصوّری دارم؛ من خیال میکنم اینها همانهایی هستند که هر یک شهیدشان، اجر دو شهید را دارد. گمان میکنم در روز قیامت که همهی ما گرفتاریم، همهی ما مبتلاییم -حتّی در روز قیامت، اولیا هم مبتلا هستند- این جوانان شما، این فرزندان شما، این همسران شما و پدران شماها از جمله کسانی هستند که به لطف الهی به سمت بهشت پرواز میکنند و دیگران به حال اینها غبطه میخورند.*
حرکت شهدای شما که در این برهه، در خارج از کشور به شهادت رسیدند، درواقع شبیه حرکت آن کسانی است که با جان خودشان توانستند قبر حضرت اباعبدالله را حفظ کنند. یک روز بود که خلفای بنیعبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد بهتبع آن بقیّهی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّهای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ درعینحال رفتند. همان رفتنها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیادهی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنهی محبّت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اینجور دنیا را فرا نمیگرفت که شما میبینید در راهپیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند میآیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیهالسّلام) فدا کردند. این بچّههای شما هم همینجورند.*
مرزهای کشور به حَسَب ظاهر و در نگاه اوّل مورد تهدید نیست، اگرچه در نهایت چرا؛ مورد تهدید است. اینها دارند میروند از مرزهای اعتقادی دفاع کنند، میروند از حریم اهلبیت دفاع کنند.* این بچّههای ما، همین فرزندان شما که آنجا رفتند، در هر نقطهای از عراق یا سوریه، در مقابل داعش شهید شده باشند، مدافع حرم حضرت زینب و مدافع کربلا و نجفند، اینها مدافع حرمند. اگر این جوانهای شما و جوانهای بعضی از کشورهای دیگر آماده نشده بودند، نرفته بودند، دفاع نمیکردند، نمیایستادند، مردمِ خود آن کشور را به دفاع وادار نمیکردند -که جوانهای ما این کارها را کردند و آنها را هم به دفاع وادار کردند- اگر این کارها نمیشد، این فتنهانگیزان، این وهّابیها و خارجازدینها -که واقعاً از دین خارجند- همانطور که مقبرهی اصحاب پیغمبر و اصحاب امیرالمؤمنین را ویران کردند، خدای ناکرده دستدرازی میکردند به حرم حضرت زینب، و اگر آنجا موفّق میشدند، دستدرازی میکردند به حرم ابیعبدالله (علیهالسّلام)؛ مسئله این است. این جوانهای شما از یک ضایعهی بزرگ در دنیای اسلام جلوگیری کردند.* اگر مردان مجاهد فیسبیلالله در مقابل این عناصر خبیث -که اگر دستشان به مکانهای متبرّک برسد، آنجا را با خاک یکسان میکنند، اینقدر اینها وقیح و خبیثند- نَایستند، قطعاً از تشیّع و نشانههای تشیّع اثری باقی نمیماند.
البتّه ما جوانهایمان را برای حضور در جبههی جنگ به مناطق خارج از کشور -سوریه و عراق- نفرستادیم؛ اینها برای برنامههای بالاتر و مهمتر از جنگیدن به جبهه رفتند لکن بعضی مثل فرزندان شما به شهادت رسیدند. اینها درواقع مدافعان حرم حضرت زینبند، مدافعان سامرا هستند، مدافعان کاظمینند، مدافعان حرم امیرالمؤمنین و حرم امام حسیناند. خونهای آن جوانانی که در این راه ریخته شده، چه اهل لبنان باشند، چه اهل سوریه باشند، چه اهل ایران باشند، چه اهل عراق باشند، در دفاع از حریم تشیّع ریخته شده؛ این خونها در دفاع از حرم اهلبیت (علیهمالسّلام) ریخته شده، لذا خیلی ارزش دارد. ما برای این شهدای عزیزی که فرزندان شماها هستند، بعضی همسران شما هستند یا پدران شما هستند، خیلی ارزش قائلیم.*
همهی پدران، مادران، همسران و فرزندان، این را بدانند که خون این شهدا -شهدای دفاع از حریم اهلبیت- هدر نرفت؛ این را همه بدانند.* کسانی که در سوریه به شهادت میرسند، اینها درواقع دشمن را از کشور دور نگه میدارند؛ دشمنی که اگر در سوریه و عراق جلوی او گرفته نشود، به تهران و تبریز و اصفهان و مشهد میآید. این شهیدان علاوه بر اینکه از مرقد مبارک حضرت زینب دفاع میکنند، شهیدانی هستند که دشمن را از حریم کشور دور نگه میدارند.*
این شهدای ما، همین جوانهای شما، همین عزیزان و امثال اینها اگر نمیرفتند و دفاع نمیکردند، امروز دشمنان اهلبیت، حرم حضرت زینب را با خاک یکسان کرده بودند، سامرا را با خاک یکسان کرده بودند، اگر دستشان میرسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان کرده بودند؛ این کارها را آنها در تاریخ کردند، ما خبر داریم. بزرگان آنها و گذشتگان آنها، همان کسانی هستند که تقریباً دویست سال قبل، کربلا را غارت کردند؛ مردم را قتلعام کردند؛ رفتند حرم امام حسین، داخل حرم مطهّر حسینبنعلی (علیهالسّلام) -که آن قبّه، خانهی عرش الهی است، مهبِط(۶) ملائکهی الهی است- ضریح حضرت را شکستند، صندوق چوبی را شکستند، آتش زدند، رویش قهوه درست کردند و نشستند قهوه خوردند؛ اینها همانهایند. اگر این جوانهای شما نبودند، اگر نمیرفتند و دفاع نمیکردند، قضیّه همان قضیّه بود، مسئله همان مسئله بود. اینها رفتند از مرز ولایت دفاع کردند، از مرز دین و حریم اهلبیت دفاع کردند و به شهادت رسیدند.* خبیثها هدفشان همهی مقدّسات است، هدفشان جمهوری اسلامی است، هدفشان مردمان مؤمن است. هر کسی در مقابل آنها میایستد درواقع از همهی این مقدّسات دفاع میکند؛ این شهیدان، شهیدان خیلی باارزشی هستند. شهدای امروز ما دارند کارهایی میکنند که کارهای بزرگی است و در تاریخ ماندگار است؛ اینهایی که در این آزمایش و آزمونهای مهم شرکت میکنند افراد برجسته و خاصّی هستند.*
این را شماها میدانید، فرزندان شما هم که رفتند و شهید شدند چون عملاً وارد میدان شدند بهتر از ما میدانستند و ما هم میدانیم که این مجاهدتها در راه خدا است، برای خدا است، برای حفظ حریم اهلبیت است، برای حفظ ناموس کشور اسلامی است. … درواقع اینها رفتند دشمن را زمینگیر کردند و الحمدلله موفّق هم شدند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در خطبهی نهجالبلاغه میفرماید: إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّه؛(۷) مجاهدت در راه خدا دری است از درهای بهشت. چه کسی است که دلش نخواهد برود به بهشت؟ چه کسی است که آرزو نداشته باشد به رضوان الهی و نعمت الهی دست پیدا کند؟ امیرالمؤمنین میفرماید: یکی از درهای بهشت، جهاد در راه خدا است؛ بهشت هشت در دارد: لَها ثَمانِیَهُ اَبواب؛(۸) درِ معمولی هم نیست. خصوصیّت این «در» این است که میفرماید: فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِه:(۹) خدای متعال این در، درِ جهاد در راه خدا را برای اولیای ویژهی خود باز کرده. فرزندان شما، همسران شما، پدران شما که رفتند و شهید شدند، مشمول این عبارت امیرالمؤمنین هستند: خَاصَّهِ أَوْلِیَائِه. آیا حدس میزدید که پسر شما یا شوهر شما یا فرزند شما یا پدر شما وقتی زنده بود از اولیای خدا باشد؟ این را هیچ احتمال میدادید؟ آنهم از خواصّ اولیای خدا، «خَاصَّهِ أَوْلِیَائِه»؟ امّا از خاصّهی اولیای خدا بود که رفت و در این راه به شهادت رسید. البتّه مصیبتها سنگین است و دلهای شما غمگین است و شکّی در این نیست. ما دعا میکنیم خدای متعال بر شماها صبر و سکینه و اطمینان قلب خودش را نازل کند و باید انشاءالله صبر کنید؛ لکن بدانید که این مصیبت سنگین پیش خدای متعال یک چنین اجری دارد، یک چنین جایگاهی دارد؛ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِه.*
جهاد مایهی عزّت است؛ نهفقط عزّت کشور و ملّت و آن جمعیّتی که مجاهدان از میان آنها برخاستهاند -آنکه به جای خود محفوظ؛ هر ملّتی که سربلند میشود، عزّت پیدا میکند، قدرت پیدا میکند به برکت مجاهدت فرزندان خودش. این عزّت به جای خود محفوظ است و هست و تاریخ این را نشان داده- علاوهی بر این، در نفوسِ خودِ آن خانوادهها هم عزّت به وجود میآورد، یعنی خود پدرها و مادرها و همسرها از عزّت آن فرزندانشان، در خود، احساس عزّت میکنند، احساس عظمت میکنند و خدای متعال به آنها این عظمت را میدهد.*
فقدان جوانها و عزیزانی از این قبیل طبعاً دلها را آتش میزند؛ این قهری است. گریه کردن و عزاداری کردن هیچ اشکالی ندارد؛ بنده طرفدار این هستم که مادر، همسر، فرزندان، برادران، خواهران گریه کنند؛ گریه کردن هیچ اشکالی ندارد. بعضیها خیال میکنند نباید برای شهید گریه کرد؛ نه، اشکال ندارد، گریه یک عکسالعمل طبیعی در انسان است.*
البتّه برای شماها سخت است، حق هم دارید؛ جوانتان را از دست دادهاید؛ این شوخی نیست. انسان زحمت بکشد، مادر، پدر، جوانی را به ثمر برساند، بعد در راه خدا شهید بشود؛ این چیز کوچکی نیست، خیلی سخت است. یا همسر این جوانها یا فرزندان کوچکشان، مردِ خودشان را، رفیق و همسنگر و همدل خودشان را از دست بدهند؛ خیلی سخت است، لکن در مقابلش، عظمت آن کاری که اتّفاق افتاده و انجام گرفته خیلی زیاد است.*
شما پدرها و مادرها و همسرها صبر کردید، این بچّههای کوچک دلهایشان تنگ میشود، ناراحت میشوند، فشارش روی شماها است و شماها تحمّل کردید؛ اینها همه پیش خدای متعال اجر دارد، اینها همهاش پیش خدای متعال حساب میشود. اینکه در بعضی از زیارتها و دعاها میخوانیم «صَبراً وَ احتِسَاباً»(۱۰) معنایش این است، یعنی خود انسان صبر کند و به حساب خدا بگذارد، پای خدا حساب کند؛* از خدای متعال صبر بخواهید، از خدای متعال اجر بخواهید، پای خدا حساب کنید، پای خدا بنویسید؛ «صَبراً وَ احتِساباً» در دعاهای ما، در زیارتهای ما، در اظهارات بزرگان ما اینجور آمده. ما اینها را به حساب خدا بگذاریم و با خدا معامله کنیم.* امیدواریم که انشاءالله این ذخیرهی آخرت شما باشد؛ انشاءالله بتوانید این دستاورد مهمّی را که به دست آوردهاید حفظ کنید. کسی نگوید آنها جهاد کردند، ما چرا دستاورد داشته باشیم؛ این حرف درست نیست. دستاورد شما بهخاطر صبر شما است، بهخاطر مصیبتدیدگی شما است. خدای متعال عادل است؛ ترازوی الهی اجازه نمیدهد که کسی از کسی نعمت بیشتری بگیرد. هر کسی مصیبتی دید، کفّهی آن طرفیاش سنگین میشود، خدای متعال اینجور است. شما هرچه اینجا مشکل پیدا کنید، در این کفّه هرچه از دست بدهید، در آن کفّه به جایش برایتان میگذارند.*
در نگاه من، خانوادههای شهدا از لحاظ ارزش کاری که کردند و صبری که کردند، بلافاصله پشت سر شهدا قرار دارند. پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید و فرزندان شهید که صبر میکنند، رنج میبرند، سنگینی این غصّه بر روی دلهای آنها خیلی زیاد است امّا درعینحال ایستادگی میکنند، صبر میکنند، مقاومت میکنند، زبان به شکایت باز نمیکنند؛ این خیلی مهم است.
اگر صبر شما پدرها و مادرها و همسرها نبود، مطمئنّاً این حماسهی بزرگ شکل نمیگرفت. صبر پدر و مادرها است که موجب میشود علاقهمندان و شائقان(۱۱) این راه، در رفتن تردید نکنند. همین امروز، اینجا و در جمع حاضر، بعضی از خانوادهها هستند که دو شهید دادهاند؛ خب، جوانشان را تربیت کردند، زحمت کشیدند، بزرگ کردند، به یک سنینی رساندند، حالا دارد میرود در میدانی که برگشتنش معلوم نیست؛ خیلی سخت است امّا بهخاطر یک احساس دینی، مثلاً یک توسّل، یک توجّه، رؤیای صادقهای که میبینند، ناگهان دلشان منقلب میشود، اجازه میدهند پارهی جگرشان، پارهی تنشان، برود به میدان خطر که معلوم نیست برگردد یا برنگردد؛ این کار خیلی سخت است. این سختی را شماها تحمّل کردید. قدر این زحمت خودتان را بدانید. مادرها قدر این صبری را که کردند، این اجازهای را که دادند بدانند؛ این پیش خدا عزیز است، این را برای خودتان نگه دارید؛ پدرها هم همینجور، همسرها هم همینجور. بعضیها با داشتن چند فرزند در میدان جنگ به شهادت رسیدند؛* الان در همین جمع حاضر شهیدی داریم که با داشتن چهار فرزند، رفته؛ اینها خیلی باارزش است.* شما میتوانستید با گریه و زاری و اوقاتتلخی مانع از رفتنش بشوید؛ میشد امّا این کار را نکردید. اینکه شما گذشت کردید، معنایش این است که شما در این مجاهدت سهیم هستید، در این مجاهدت شریک هستید و انشاءالله خدای متعال اجر و ثواب آن را به پدر، مادر، همسر و البتّه فرزندان و بعد هم برادران و خواهران و دیگران خواهد داد و چشم شما را روشن خواهد کرد.*
این شهدای عزیز پیش خدای متعال مقرّبند، درجاتشان عالی است، لکن این فضیلت فقط مخصوص شهدا نیست؛ پدرهای شهدا، مادرهای شهدا، همسران شهدا، فرزندان شهدا و وابستگان شهدا، همه در این فضیلت و در این افتخار شریک هستند. پدری که صبر میکند، مادری که صبر میکند، همسری که صبر میکند، فرزندانی که دوری پدر را تحمّل میکنند، اینها همه رنج است، رنجهایی است در راه خدا. خدای متعال این رنجها را بیاجر و بیثواب نمیگذارد؛ فضیلت آن بسیار زیاد است.*
مرگ برای همه است. همهی ما میمیریم. بعضیها در تصادف میمیرند، بعضیها در چاقوکشی میمیرند، بعضیها با بیماریهای گوناگون میمیرند. همه میمیرند، جوان و پیر هم ندارد. جوانهایی هستند که میمیرند؛ ما پیرها نگاه میکنیم میبینیم خیلی از جوانها قبل از اینکه ما بمیریم، آنها مردند و رفتند. مرگ برای همه است امّا یکی هم اینجوری میمیرد، مثل این جوان شما، مثل این مرد شما؛ این مرگِ تاجرانه است، این مرگ پُرسود است.*
خدای متعال مژدهی الهی را در قرآن بیان فرموده و به شما مصیبتدیدهها میفرماید: أُولٰئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَه.(۱۲) خدای متعال بر کسانی مثل شما که سختیای را تحمّل میکنند، مصیبتی را تحمّل میکنند، عزیزی را از دست میدهند -بخصوص که شما عزیزانتان را در راه خدا از دست دادهاید- درود و رحمت میفرستد. هم مقام عزّت و عظمت الهی و مقام جلال و رفعت ربوبیِ خدای متعال و هم ملائکهی الهی بر شما پدرها، بر شما مادرها، بر شما همسرها، بر شما فرزندان شهدا صلوات میفرستد، رحمت میفرستد؛ خیلی مقام بالایی است. از مصیبتهایی که بر شما وارد شده و جوانهای عزیزتان را از دست دادهاید، قلباً و عمیقاً بسیار متأثّر هستید؛ امّا درعینحال ما این مژدهی الهی را به شما عرض میکنیم، بدانید که خدای متعال یک چنین مژدهی بزرگی به شما داده، این را قدر بدانید. مصائب دنیا هست؛ خیلیها در طریق عادی، جوانهایشان، برادرانشان، خواهرانشان، فرزندانشان، پدر و مادرهایشان، از دست میروند لکن عزیزان شما در طریق الهی از دستتان رفتند.* واقعاً اینها پیش خدای متعال خیلی ارزش دارد. هم تربیت اینجور جوانها ارزش دارد، هم صبر بر مصیبتشان، صبر بر شهادتشان؛ اینها خیلی باارزش است.
در این بیست – سی سال از بس این چیزها تکرار شده، ملّت ایران تدریجاً عادت کردهاند؛ بعضی اهمّیّت این مسئله را نمیفهمند که صبر بر شهادت فرزند، صبر بر شهادت شوهر، صبر بر شهادت پدر چقدر اهمّیّت دارد. انشاءالله خدای متعال آنچنانکه شایستهی رحمت او است، رحمت خودش را بر شما نازل کند، عافیت دین و دنیا به همهتان بدهد؛ انشاءالله شما را عاقبت بخیر کند و بر دلهای شما صبر و سکینه و آرامش نازل کند.*
یک خصوصیّت دیگری هم در این جمع خانوادههای شهدای ما هست و آن اینکه بعضی از خانوادهها، از برادران اهلسنّتاند. این معنای خیلی مهمّی دارد؛ این نشاندهندهی این است که مردم مسلمان ما برای دفاع از حق، شیعه و سنّی نمیشناسند، همه در راه حق آمادهی مجاهدتند؛ برای دفاع از حریم اسلام و از حریم کشور حاضرند مجاهدت کنند؛ شیعهشان هم حاضر است مجاهدت کند، سنّیشان هم حاضر است مجاهدت کند.*
بدانید که خدای متعال برای این مجاهدتی که فرزندان شما کردند انشاءالله خیلی ارزش قائل است. انشاءالله ثواب بزرگی در اختیار آنها است و در اختیار شماها که صبر میکنید، تحمّل میکنید، اظهار خرسندی میکنید. انسان میبیند بعضی از این خانوادهها از اینکه فرزندشان، عزیزشان، نور چشمشان، پارهی جگرشان شهید شده، از دستشان رفته، نهفقط اظهار پشیمانی نمیکنند بلکه اظهار خوشحالی میکنند، اظهار افتخار میکنند؛ واقعاً هم افتخار دارد. خوشا به حال آنها و خوشا به حال شما! انشاءالله ثواب الهی نصیب همهی شما باشد.* اجر این شهیدان برای ذهنهای ناقص ما قابل توصیف نیست؛ اجر صابران -یعنی شماها- هم همینجور است. خدای متعال دربارهی شماها میفرماید: «أُولٰئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَه»؛ صابرین کسانی هستند که خدای متعال بر آنها درود و صلوات میفرستد. خدای متعال درواقع بر شما صلوات میفرستد؛ این خیلی مقام و مرتبت بزرگی است.*
عزیزان شما که در این راه به شهادت رسیدند، حقّ بزرگی بر گردن ملّت ایران دارند؛ برای خاطر اینکه اینها با آن دشمن در آن نقطهی از عالم جنگیدند؛ اگر جلوی این دشمن گرفته نمیشد، ما باید در خانههای خودمان با آنها میجنگیدیم، در شهرهای شما باید با آنها میجنگیدیم. این جوانان شما با شجاعت، با ایمانِ قوی رفتند و در این راه فداکاری کردند، مجاهدت کردند، به شهادت رسیدند؛ اینها جلوی دشمن را گرفتند. این برای کشور ما، برای جوانان ما، برای خانوادههای ما یک افتخار است.*
همه حاضر نیستند فداکاری کنند؛ آن کسانی که فداکاری میکنند برجستگان امّتند؛ از اوّل هم همینجور بوده است. بعضیها به اسلام، به خدا، به پیغمبر عقیده دارند امّا حاضر نیستند دردسر و مشکل قبول کنند؛ اینها با کسانی که در راه خدا مجاهدتهای بزرگ و سنگین را تحمّل میکنند یکسان نیستند.* البتّه دلهای شماها غمگین است، حق هم دارید، امّا آنها شادند، آنها خرسندند، چشم آنها به نعمت الهی روشن است و سرافرازند. «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون»؛(۱۳) آنها میگویند حزنی نیست، خوفی نیست، اندوهی نیست؛ هر چه در اینجا هست، بهجت و سُرور معنوی و الهی است، قرب الهی است.*
[یک نگاه،] نگاه به کشور است، نگاه به جامعهی اسلامی است، نگاه به جمهوری اسلامی است. در این نگاه، جمهوری اسلامی بدون تردید مدیون شهدا و خانوادههای آنها است. اگر شهیدان شما، این جوانهای شما نبودند و نمیرفتند و فداکاری و جانبازی نمیکردند -چه اینها، چه آنهایی که در دورهی دفاع مقدّس رفتند، چه آنهایی که گاهی در خیابانها شهید میشوند- وضع کشور اینگونه که شما میبینید نبود. ناامنی و تسلّط دشمن و نابسامانی آنچنان کشور را میانباشت که هیچکس از عهدهی علاج آن برنمیآمد. آن کسی که نگذاشته است کشور به آن وضعیّت دچار بشود، همین جوانهای شما هستند؛ همین کسانی هستند که جانشان را کف دستشان میگیرند و به میدان جنگ میروند. حالا گاهی میدان جنگ، منطقهی غرب کشور و خوزستان و کردستان و اینها است که با حکومت بعثی صدّام میجنگند؛ گاهی هم چه در عراق، چه در سوریه با داعش میجنگند؛ گاهی هم با ضدّانقلاب میجنگند؛ بالاخره جانشان را کف دستشان میگیرند، آنجایی که احساس میکنند وجود آنها مورد نیاز است، حضور پیدا میکنند؛ این خیلی باعظمت است، خیلی مهم است.
مشکل همهی ما انسانها و ما مدّعیان در زندگی و به قول آن شاعر «مدّعیان صف اوّل»(۱۴) این است که نمیتوانیم از خواستههای خودمان بگذریم و عبور کنیم و صرفنظر کنیم ولی این جوان شما توانسته؛ فرق این است. این مشکلاتی که در کشور وجود دارد بهخاطر همین است که ماها یکیمان، دهتایمان، چندتایمان، نتوانستهایم بر ضعفهای خودمان فائق بیاییم و این جوانهای مجاهد فیسبیلالله، این جوانهای شما بر ضعفهای خودشان فائق آمدهاند. اینها هم مثل ما، مثل بقیّهی افراد بشر، میل به راحتی و آسایش و فرزند و همسر و پدر و مادر داشتند امّا دل کندند؛ توانستند بر این ضعفها فائق بیایند. این عظمت آنها است و همین توانسته کشور را نجات بدهد.*
یک نگاه، به خانوادهها است، یعنی پدرها و مادرها و همسرها و فرزندها؛ این نگاه هم همانجور است. یعنی خدای متعال آنچنان پاداشی را برای صابرین ذکر کرده که اگر کسی به عمق وعدهی الهی و گفتار الهی نائل شود و برسد، این سختیها و دردها و مصیبتها از یادش میرود. بله، طبعاً شهادت فرزند، فقدان فرزند و از دست رفتن جوانی که شما او را مثل دستهی گل پرورش دادید، بزرگ کردید، به او امید بستید، به او محبّت دارید، درد و رنج بسیار زیادی دارد؛ در این تردیدی نیست امّا از آن طرف وعدهی الهی و چشمروشنی خدای متعال به همین پدر، به همین مادر، به همین همسر یا فرزند که در این مصیبت صبر میکنند، آنچنان دلنواز و چشمنواز است که آن مصیبت را کمرنگ میکند.* ب
آنچه ما به خانوادههای عزیز میتوانیم عرض کنیم -چه پدرها و مادرها، چه همسران و چه فرزندان- این است که خریدار این جنس شما خدا بود. همسر یکی از این شهیدان، جملهای گفته بودند که برای من نقل کردند و نوشتند. من دیدم جملهی بسیار مفید و پُرمغز و پُرمعنایی است. این خانم میگوید که من خیال میکردم یک جواهر قیمتی را توانستم به دست بیاورم، بعد که رفت و شهید شد، فهمیدم که این جواهر یک مشتری بالاتر از من داشته و او خدای بزرگ است. این را یکی از همین خانمها دربارهی شوهرشان که جوانی است و به شهادت میرسد، نوشتهاند. این واقعیّتی است؛ این حرف، یک کتابْ معنا و مضمون دارد که مشتری این جواهرات قیمتی، این فرزندان عزیز شما، خدای بزرگ است. «إِنَّ اللهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ»؛(۱۵) خدا مشتری است، مشتری این جنس باعظمت. البتّه برای پدرها و مادرها و همسرها و فرزندها و برادران و خواهران، این مصائب خیلی سخت است؛ شکّی نیست لکن این تسلّا را بر دلهای خودشان بدهند که خدای متعال این جنس قیمتی را از آنها پذیرفت و آنها به شهادت رسیدند.*
شما خانوادهها هم حقیقتاً مشمول رحمت و لطف خدا قرار میگیرید؛ حقیقتاً اینجور است. چرا؟ برای اینکه صبر کردید، برای اینکه تحمّل کردید. شوخی نیست؛ پدرها، مادرها، همسرها، برادران و خواهران، اینها تحمّل کردند، بخصوص پدر و مادر و همسر، تحمّلشان خیلی بالا است. خدای متعال در مقابل مصائب دنیا، به انسان در آنجا اجر میدهد. هر کسی که اینجا بیشتر مشمول مصیبت بشود، نشاندهندهی این است که خدای متعال به او لطف دارد، به او محبّت دارد. شماها یکی از مهمترین سختیهای دنیا را تحمّل کردید که سختی از دست دادن جگرگوشهتان است. فرزند را متولّد میکنید، بزرگ میکنید، رشد میدهید، مثل گُلی، مثل درختی، بعد میفرستید در راه خدا، میرود و شهید میشود و صبر میکنید. بعضی از پدرها و مادرها صبرشان بهقدری زیاد است که جنازهی شهید را خودشان دفن میکنند. اینها پیش خدای متعال گم نمیشود. اینها خیلی ارزش دارد.
من سفارشم به شما خانوادههای شهدا این است -هم پدرها، هم مادرها، هم همسرها و هم برادرها و خواهرها- که قدر این موقعیّت را بدانید. خدا به شما خیلی لطف کرده. البتّه سخت و تلخ است امّا با توجّه به چشمروشنیای که خدا به شما خواهد داد، این سختی آسان میشود؛ قدر این را بدانید، خدا را شاکر باشید و این موهبت را برای خودتان حفظ کنید؛ همچنانکه این جوان شما حفظ شده است؛ پیش شما نیست امّا مال شما است؛ مثل یک نگین قیمتی است که شما آن را در بانک، امانت میگذارید؛ دست شما و پیش شما نیست امّا مال شما است؛ وقت نیاز، به دردتان میخورد. این جوان هم در وقت نیاز به دردتان میخورد. آن روزی که همه محتاج شفاعتند، شما برخوردار از شفاعت شهید هستید.*
بعضی از شهدای مدافع حرم -که امروز هم خانوادههایشان اینجا تشریف دارند- کسانی هستند که چند سال در جنگ تحمیلی هم شرکت کردند و آرزویشان این بوده که به شهادت برسند و به شهادت نرسیدند؛ حالا به مجرّد اینکه دیدند باب جهاد و شهادت باز است کآنّهُ پرواز کردند، رفتند و به شهادت رسیدند. اینها ارزشهایی است که در درجهی اوّل، شما خانوادهها به آن توجّه داشته باشید. همهی مردم ما باید قدر این عزیزان را بدانند و همچنین قدر شما خانوادهها را بدانند که بر این مصیبتها صبر کردید، تحمّل کردید و این مشکلات و این سختیهای فراق عزیزان را برای خاطر رضای الهی به جان خریدید.* همه خیال میکردند بعد از جنگ تحمیلی، باب شهادت بسته شد؛ معلوم شد که نه، «کلّ یومٍ عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا».(۱۶) همیشه باب شهادت باز است، البتّه همه به این سعادت نمیرسند؛ بعضیها بودند، ماها بودیم، در عملیّات، در جنگ، خب نصیب نشد، یعنی ماها این سعادت را نداشتیم. بعضیها هم رفتند و به این سعادت عظمیٰ رسیدند و خداوند انشاءالله درجاتشان را عالی کند.*
بعد از پایان سالهای دفاع مقدّس که جوانهای ما با شوق و ذوق و علاقه در میدانهای نبرد حضور پیدا میکردند و خیلیهایشان به شهادت رسیدند و خانوادههای آنها صبر میکردند، تصوّر این بود که بعد از گذشت آن سالها دیگر قضایا تمام شده است، دیگر آن روحیهها نیست، دیگر آن آدمها نیستند، خیلیها هم میگفتند آن یک دورهی مخصوصی بود و گذشت؛ سالهای فعلیِ ما نشان داد که تصوّر آنها غلط بوده و جوانهای مؤمن، پُرشور، فداکار، باگذشت، که حاضرند با شجاعت تمام در راه دفاع از حق، دفاع از حقیقت، دفاع از حرم اهلبیت بِایستند و حتّی جانشان را کف دست بگذارند [وجود دارند].
خب، خانوادهها عزیزانشان را در این راه از دست دادهاند. بههرحال مرگ میآید، جوان و پیر هم ندارد. میبینید دیگر؛ این روزها جوان بیستوپنجساله، سیساله، سیوپنجساله سکته میکند، مریض میشود، سرطان میگیرد و از دنیا میرود. مرگ او هم برای پدر و مادرش اجر دارد، برای همسر و فرزندش اجر دارد، امّا آن مرگ کجا، این مرگ کجا! این شهادت در راه خدا است، این زنده ماندن در نزد پروردگار و در زیر سایهی نعمت و رزق پروردگار است؛ [جایگاه] عظیمی است که همهی ما آرزو داریم. بنده خودم را از این شهیدان شما، از این جوانان شما خیلی کوچکتر میبینم؛ اینها بر ما ترجیح دارند، اینها از ما جلوترند. شما پدرها و مادرها هم که گذشت کردید از ما جلوترید. در مقام حرف، همهمان میگوییم که حاضریم در راه خدا چنین کنیم، چنان کنیم؛ خب حرف است، مایهای ندارد؛ پای عمل که به میان میآید، آنجا است که نشان میدهد چه کسی مؤمن است، چه کسی صدیق است، چه کسی «صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه»(۱۷) است. شماها، هم پدرها، هم مادرها و هم همسرها، این امتحان را دادید و نشان دادید که جزو کسانی هستید که به خدای متعال راست گفتید؛ این را که گفتید “ما حاضریم در راه خدا فداکاری کنیم”، در عمل اثبات کردید. خوشا به حالتان! خدا انشاءالله از شماها قبول کند که قطعاً قبول میکند.*
شماها که به شهدا نزدیک هستید، میتوانید با ارتباط و اتّصال قلبی با آنها، از آنها استفاده کنید، بهره ببرید… شهید با دلهای آشنا و مستعد همراه است، کمک میکند، هدایت میکند، تسلّا میدهد؛ این از جنبهی معنوی و خدایی و اخروی. از جنبهی دنیوی هم شهدای مدافع حرم، فضای کشور را تغییر دادند؛ در این چند سال مفاهیم انقلاب را زنده کردند. عدّهای میخواستند مفاهیم انقلابی را کهنه و کمرنگ کنند؛ فداکاری این دلهای مشتاق جوانهای شما که بلند شدند و رفتند در هزاران کیلومتر آنطرفتر از شهر و خانهی خودشان مبارزه کردند و جنگیدند، و همسر عزیزشان، پدر و مادر مهربانشان، فرزندان و نور چشمانشان را گذاشتند و رفتند، برکت پیدا کرد؛ خدای متعال به این فداکاری بچّههای شما برکت داد و موجب شد که در کشور بتوانند فضای جدیدی را به وجود بیاورند. درحالیکه کشور ما هشتاد میلیون جمعیّت دارد و تعداد شهدای حرم، زیاد هم نیست امّا همین تعدادِ کم توانستند بر فضای عمومی این کشور هشتاد و چند میلیونی تأثیر بگذارند. یک نمونهاش را شما در همین تشییع جنازهها دیدید -عکسهای تشییع جنازهی بچّههای شما در شهرهایتان را برای من آوردهاند- هر جا که اینها تشییع جنازه شدند، این جمعیّت عظیم مردم حضور پیدا کردند.
خیلی از آنهایی که در آن تشییع جنازه آمدند، شاید این جوان را اصلاً ندیده بودند و نمیشناختند امّا آمدند؛ دلها کشانده میشود، دلها دست خداست؛ مثل آهنربا جذب میکند، همانطور که امام حسین جذب کرده است. شهادت حسینبنعلی (سلاماللهعلیه) فوق همهی شهادتها است؛ ببینید چطور بعد از هزار و دویست – سیصد سال دلها را مثل مغناطیسی میکشاند. اربعین را ببینید، این راهپیمایی را ببینید، این اشتیاق جوانها به قبر آن بزرگوار و زیارت آن بزرگوار را ببینید، این مجالس روضهخوانی و سینهزنی را ببینید؛ اینها جاذبه است، این برکتی است که خدا به آن فداکاری داده است. بچّههای شما هم همینجور؛ خدای متعال به خون بچّههای شما، به شهادتشان، به فداکاریشان برکت داد و توانستند در کشور اثر بگذارند.*
البتّه بعضیها قدرناشناسی میکنند؛ این را هم میدانیم؛ این زحمات را نادیده میگیرند، این تلاش را دستکم میگیرند. خب ما با کسانی که غافلند یا مغرضند یعنی انسانهایی که واقعاً در غفلت محض فرو رفتهاند و نمیفهمند، حرفی نداریم؛ مصالح کشور و مصالح اسلام را درک نمیکنند؛ بعضیها هم که معاندند؛ با اینها کاری نداریم؛ لکن خطاب ما به عموم مردم است. مردم باید قدر این شهدای عزیز را بشناسند، عظمت اینها را درک کنند، اهمّیّت کار اینها را درک کنند؛ این وظیفهی همهی ما است.*
خدا انشاءالله اینهایی را که هستند به شما ببخشد؛ آن را هم که در راه خدا دادهاید و خیلی عزیز است، خیلی باارزش است، برایتان ذخیرهی آخرت قرار دهد. بدانید و میدانید [که] در روز قیامت همه سرگردانند؛ خوبان، همه منتظر دستیاند که به کمکشان بیاید و آنها را نجات بدهد. امثال شما که آنجا ذخیرهای دارید، دلتان قرص است، خاطرتان جمع است و میدانید که در آنجا شفیع دارید؛ فرزندتان از شما شفاعت خواهد کرد و به کمک شما خواهد آمد، چشم شما را روشن خواهد کرد؛ این ذخیرهی شما در آنجا است و انشاءالله در هنگام نیاز به داد شما میرسد.*
ما ضمن اینکه از خدای متعال برای دلهای شماها -دلهای مادرها، پدرها، همسرها، فرزندان، برادران و خواهران- صبر و سکینهی الهی مسئلت میکنیم، به شما این مژده را هم میدهیم که بدانید کار فرزندان شما یک کار فوقالعاده بود، یک کار عظیم بود، و انشاءالله خدای متعال به مجاهدت اینها برکت خواهد داد، به خونهای مطهّر اینها برکت خواهد داد و انشاءالله ریشهی این دشمنان برکنده خواهد شد.* و من به شما عرض بکنم که در همین دنیا هم وجود امثال اینها عزّتآفرین است؛ نهفقط برای شما پدر و مادر یا برای خانواده، بلکه برای همه و برای کشور عزّتآفرین است. اینها توانستند جمهوری اسلامی را بعد از گذشت سی و چند سال، در دنیا بهعنوان یک نمونهی بینظیر معرّفی کنند که میتواند با قدرت حرفش را بزند، با قدرت کارش را انجام بدهد. آن روز من در آن صحبت گفتم(۱۸) که آمریکاییها در این منطقه -که خودشان میگویند «خاورمیانه» ما میگوییم «غرب آسیا»- نقشه داشتند، کارهایی میخواستند بکنند و نتوانستند. ما آنجا برنامه داشتیم، نقشه داشتیم، کارهایی را میخواستیم بکنیم و توانستیم؛ به برکت چه کسی؟ به برکت اینها و به برکت شماها.*
بههرحال امیدواریم که انشاءالله خدا به شما اجر بدهد، خدا به شما صبر بدهد؛ خدا انشاءالله آرامش و سکینهی خودش را بر دلهای شما نازل کند و در دنیا و آخرت شماها را عزیز کند. شماها در آخرت عزیز هستید؛ انشاءالله ما هم به برکت شهدای شما بتوانیم مستمسکی داشته باشیم. ما به شهدای شما احترام میکنیم؛ آنها را با یک امیدی اعزام میکنیم، فکر میکنیم که انشاءالله این شهیدان عزیز شما در قیامت به داد ما هم برسند، شفیع ما هم باشند. واقعاً یکی از آرزوهای ما این است که در قیامت با شهدای شما محشور بشویم و ما را شفاعت کنند و ما هم منتفع بشویم.* جوانهای شما، شهیدان بزرگوار ما، شهدای پُرانگیزه، باایمان، شجاع، که برای دفاع از حریم اهلبیت (علیهمالسّلام) داوطلب شدند و با اصرار رفتند و جنگیدند، مجاهدت کردند و در مقابل دشمن ایستادند و به شهادت رسیدند امّا درواقع پیروز شدند.
از دو جهت میشود گفت شهدای عزیز شما پیروز شدند؛ یکی از جهت خدایی و معنوی. چون از گذرگاه زندگی و مرگ، چه کسی است که عبور نکند؟ همه عبور میکنیم دیگر. منتها وقتی که میرویم آن طرف، سرنوشت خودمان را نمیدانیم. این شهدا وقتی میخواهند بروند آن طرف، سرنوشت خودشان را میدانند. میدانند دارند به بهشت، به رضوان الهی، به نعیم الهی میروند. در وصیّتنامهی یکی از همین شهدای امروز که خانوادهشان اینجا تشریف دارند خواندم که نوشته “ما خوشحال رفتیم”. خوشا به حالشان! خوشحال رفتند. این یک پیروزی؛ پیروزی رسیدن به رضای الهی، رسیدن به بهشت رحمت الهی.
پیروزی دوّم پیروزی دنیایی است. شما امروز به هرکدام از این مراکز و مناطق خبری و سیاسی دنیا که گوش بدهید، همه میگویند که مجاهدین ایرانی در سوریه پیروز شدند. آمریکا برای این منطقه نقشه داشت؛ درواقع داعش را، جبههالنّصره را، درست کرده بودند بر ضدّ اسلام، بر ضدّ تشیّع، بر ضدّ جمهوری اسلامی امّا شکست خوردند. همهی دنیا امروز میدانند که آمریکا در سوریه شکست خورد، در عراق شکست خورد، رژیم صهیونیستی آنجا ناکام ماند. این شد پیروزی.
خب، اینها رفتند. میگوید ما خوشحال رفتیم؛ خوشا به حالشان! ماها رفتنمان اوّلِ دغدغهمان است. چرا ما از مرگ میترسیم؟ علّتش چیست؟ چون دغدغه داریم دیگر. همهی کسانی که از مرگ میترسند، از مرگ دغدغه دارند؛ یکی بهخاطر آنچه در اینجا از دست میدهند، یکی بهخاطر گرفتاریهایی که آنجا ممکن است برایشان پیش بیاید. امّا شهید این دو تا را ندارد. آنچه اینجا از دست میدهد، به نظرش کوچک است چون میداند در مقابلش چه چیز است. آنچه آنجا به دست میآورد، میداند که چقدر عالی است؛ لذا خیالش راحت است، دغدغه ندارد. خوشا به حالشان واقعاً!
من [دیدار] خانوادهی شهدا که میروم و حرف میزنیم، هیچوقت احساس خستگی نمیکنم. واقعاً گاهی اوقات انسان از چیزهای دیگر هم که خسته میشود، وقتی پهلوی خانوادهی شهدا مینشیند و حرف میزند و میشنود، خستگی برطرف میشود. خدا انشاءالله شماها را حفظ کند، خدا سایهی شماها را از سر این کشور و این ملّت کم نکند. تا خانوادهی شهدا هستند و با این روحیهها هستند، این کشور، عزّت را روزبهروز افزایش خواهد داد انشاءالله.*
امیدواریم به برکت خون این شهیدان، خداوند انشاءالله فضل و رحمتش را در درجهی اوّل بر خانوادههای شهدا و در درجهی بعد بر عموم ملّت ایران بگستراند و تفضّلات الهی شامل حال این ملّت و این کشور و شما همهتان بشود.* امیدواریم انشاءالله خداوند متعال شماها را حفظ کند، شهدایتان را رحمت کند، داغهای دل شما را خودش با آرامش و آسایشی که میدهد انشاءالله آرام کند و بهتان تسلّی بدهد.* پدرها، مادرها، همسرها، بچّهها، فرزندها انشاءالله بتوانند با آرامش زندگی بکنند، زندگی شیرین داشته باشند، زندگی خوشی داشته باشند.*
و چشم شما را بر نعمتهای دنیوی و اخروی خودش روشن کند و عاقبت همهتان و همهمان انشاءالله بخیر باشد.* امیدواریم انشاءالله برکات الهی بر دلهای شما هم نازل بشود.* امیدواریم خدا انشاءالله درجات آنها را عالی کند، درجات شما بازماندگان و پدرها و مادرها و همسرها و فرزندها و دیگران را هم انشاءالله روزبهروز عالی کند. درجات شما و توفیقاتتان را افزایش بدهد و نور و رحمت خودش را بر شما نازل کند. و امیدواریم که خدای متعال، کشور را از وجود چنین جوانان مؤمن و بااخلاص و پُرشوری محروم نکند که بحمدالله تا حالا همینجور بوده، بعد از این هم همینجور خواهد بود.* خداوند انشاءالله که رضایت خودش را از آن عزیزان و از شما پدرها، مادرها، همسرها، فرزندها، برادرها و خواهرها در زندگی دنیایی و اخروی شما نشان بدهد و انشاءالله همینجور هم خواهد شد.*
خداوند انشاءالله ما را هم به این جوانهای شما ملحق کند؛ ما هم دنبالهی همانها و در همان راه حرکت کنیم و به همان سرنوشت برسیم.* امیدواریم که انشاءالله خدای متعال ما را هم در قیامت با این شهیدان محشور کند.* خداوند انشاءالله مرتبه و درجهای که به جوانان شما و شهیدان شما داده، به ما و به هر کسی هم که آرزومند است عنایت کند.* بههرحال ما هم وظیفه داریم اظهار ارادت کنیم؛ این نشستن ما دُور هم درواقع انجام وظیفهی اظهار ارادت به خانوادهها است و لیکن شأن اینها خیلی بالاتر از این حرفها است.* خیلی خوش آمدید. بعضی از راههای دور تشریف آوردید. انشاءالله که خداوند قدمهای شما را در راه خود استوار بدارد.*
۱) سورهی نساء، بخشی از آیهی ۱۰۰؛ «… و هرکس [به قصد] مهاجرت در راه خدا از خانهاش بهدرآید …»
۲) سیّد رضی، نهجالبلاغه، بخشی از خطبهی ۲۷؛ «… فَوَاللهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا …»
به خدا سوگند، هر ملّتى که درون خانهی خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد.
۳) سورهی احزاب، بخشی از آیهی ۲۳
۴) سورهی زلزال، آیهی ۷
۵) سورهی آل عمران، بخشی از آیهی ۱۶۹؛ «… بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.»
۶) محلّ فرود آمدن
۷) سیدرضی، نهجالبلاغه، بخشی از خطبهی ۲۷
۸) محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، جلد ۸، صفحهی ۱۲۱؛ «عن علی (ع): قال: إنّ لِلجَنّهِ ثَمانِیَه أبواب: بابٌ یُدخل مِنهُ النّبیّون و الصّدّیقون، و بابٌ یُدخل مِنهُ الشُّهَداء وَالصّالِحون، وَ خَمسَهُ أبواب یُدخل مِنها شیعَتُنا و مُحِبّونا
۹) سیّد رضی، نهجالبلاغه، بخشی از خطبهی ۲۷
۱۰) مفاتیحالجنان، شیخ عبّاس قمی، صفحهی ۲۰۲، اعمال روزهای ماه رمضان، دعای اللّهم هذا شهر رمضان: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنَا قِیَامَهُ وَ صِیَامَهُ وَ بُلُوغَ الْأَمَلِ فِیهِ وَ فِی قِیَامِهِ وَ اسْتِکْمَالَ مَا یُرْضِیکَ عَنِّی صَبْراً وَ احْتِسَاباً وَ إِیمَاناً وَ یَقِیناً …»
امام سجاد (علیهالسّلام): خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و روزى ما کن شبزندهدارى و روزهی ماه رمضان را، و رسیدن به آرزوهایمان را در این ماه و بهپادارى نماز و کامل کردن آنچه که تو را از من خشنود سازد، که همانا صبر و امید به پاداش الهی و ایمان و باور است …
۱۱) مشتاقان
۱۲) سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۵۷؛ «بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] …»
۱۳) سورهی آل عمران، بخشی از آیهی ۱۷۰؛ «… و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادی میکنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین میشوند.»
۱۴) میلاد عرفانپور؛ ما مدّعیان صف اوّل بودیم / از آخر مجلس شهدا را چیدند
۱۵) سورهی توبه، بخشی از آیهی ۱۱۱؛ «درحقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهای] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است؛ …»
۱۶) هر روز، عاشورا است و هر سرزمینی، کربلا است.
۱۷) سورهی احزاب، بخشی از آیهی ۲۳؛ «… به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند. …»
۱۸) بیانات در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی در مشهد مقدّس؛ ۱۳۹۷/۱/۱